اگر دنياي ما دنياي سنگ است

 بدان سنگيني سنگ هم قشنگ است

اگر دنياي ما دنياي درد است

بدان عاشق شدن از بهر رنج است

اگر عاشق شدن پس يک گناه است

دل عاشق شکستن صد گناه است

  

اسیر عشق

 به غم كسي اسيرم كه ز من خبر ندارد

 

عجب از محبت من كه در او اثر ندارد


غلط است هر كه گويد دل به دل راه دارد


دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد
 

شکست  روزگار

یک روز  از کنار دریا می گذشتم که روی تخته سنگی نوشته شده بود

 

اگر جوانی عاشق شد چه کند  ؟

 

 من هم زیر آن نوشتم  :  باید صبر کند

 

برای بار دوم که می گذشتم زیر نوشته ی من کسی نوشته بود :

 

اگر صبر نداشته باشد چه  کند... ؟

 

با بی حوصلگی نوشتم : بمیرد بهتر است

 

برای بار سوم که از آنجا عبور می کردم انتظار داشتم نوشته ای در زیر

 

 نوشته ام باشد اما.....

 

زیر تخته سنگ جوانی  مرده بود

 

حرف دل

بنام دوست ... بیاد دوست ... برای دوست

زیبا ترین لحظه های زندگیم با   تو  بودن است

اوج تفکرم بیاد  تو   بودن بزرگترین آرمانم ترا داشتن 

و با عزت ترین مرگم برای  تو  مردن است

مهربانم .... م

در همان لحظه ای که مرغ دلم در آسمان مهربانت پر کشید

و از همان لحظه که اولین قطره اشکم را برای یک دم جدای

از تو و دیدگانم جدا شد......

از همان لحظه بود من ترا یافتم و دلم اولین بوسه عشق را از دلت ربود

نمیدانم چی بنویسم ...

ولی میخواهم بنویسم نه با قلم بلکه قلم که عشق تو به آن جاریست

با بند بند وجودم میخواهم بنویسم ..

دوست دارم چشم در چشمت بدوزم و با دهان گشاده بگویم

دوستت دارم   دوستت دارم

 

محبت و آرامش

عزيزم به اندازه كهكشانها دوستت دارم

به اندازه کهکشانها دوستت دارم

فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه

گرم و سرخ احساس میکنم که در بد ترین

دقایق این شام مرگ زای چندین هذار چشمه

خورشید در دلم میجوشد از یقین احساس میکنم

دوستت دارم

بیا که حوصله ام سر آمد

پرواز به سوی بیکرانه ها

زندگی   زیباست نه به زیبایی   حقیقت

 

حقیقت   تلخ است نه به تلخی   جدایی

 

جدایی   سخت است نه به اندازه   تنهایی

عشق و راستی

  برای زیستن دو قلب لازم است 

  قلبی که دوست بدارد قلبی که دوستش بدارند 

  قلبی که هدیه کند قلبی که بپذیرد 

  قلبی که بگوید قلبی که جواب بگوید 

  قلبی برای من قلبی برای انسانی که من می خواهم 

  تا انسان را در کنار خود حس کنم 

پرواز به سوی تو

 
دوستدارت
 

سوگند و باز هم سوگند

قسم خوردم که پا به پای تومسیر جاده عشق را بپویم

قسم خوردم که تا لحظه مرگ عشقی جز تو در قلبم نباشد

قسم خوردم که تنها امید قلب بیقرارم نگاه چشمهای مهربانت باشد

قسم خوردم تا دم مرگ دوستت بدارم و عاشقت بمانم

اما سوگند یک معشوق هیچ وقت شکستنی نیست پس باز هم

قسم میخورم که هرگز و هرگزسوگند های خود را نمیشکنانم

و تا پای جان عاشق بمانم و عاشق بمیرم

عزیزم تا ابد با تو باقی میمانم

 

نگو

معلم گفت * الف  * گفتم   او

معلم گفت * ب * گفتم  با  او

معلم گفت * پ * گفتم  پیش او 

معلم گفت * ج * خواستم بگویم  جدایی  گفت نگو

اولین عشقم

دوستت دارم

عاشقت خواهم ماند بی آنکه بدانی دوستت دارم

بی آنکه بر لب آرم  در دل خواهم گفت بی هیچ اندویی

در آغوشت خواهم گریست بی آنکه حس کنی در تو آب خواهم شد

بی هیچ گرمایی در کنار آشیانه یی تو آشیانه میکنم

هیچ وقت از دوست داشتن انصراف نده ........

اگر برایت دروغ گفت برایش فرصت بده ........

عشق را تجربه کن اگر در آن شکست هم بخوری .........

این را بدان اگر کسی وارد زندگی ات شد و ترا رها کرد رفت .

بر علاوه که اینکه خاطره به جا میگذاره به تو یک تجربه هم میماند .

 

عشق من

      

       نمینویسم  چون می دانم هیچگاه نوشته هایم را نمیخوانی

حرف نمیزنم        چون میدانم که به حرفهایم گوش نمیکنی

نگاهت نمیکنم       چون هیچ وقت به نگاهم علاقه مند نیستی

اشک نمیریزم      زیرا اشک ریختن من برای تو بی فایده است

فقط میخندم   چون در هر صورت مرا میگویی دیوانه استم

مگر چقدر خوب است که آدم یکی را دوست داشته باشد

نه به خاطر اینکه نیازش بر طرف شود  نه به خاطر

اینکه کسی را ندارد نه به خاطر اینکه تنهاست

و نه از روی اجبار

بلکه بخاطر اینکه آن شخص ارزش دوست داشتن را   دارد

 

ای سرنوشت

دوست دارم دستم را بگیری و مرا نوازش کنی

دوست دارم با دستهای مهربانت اشکهایم را از گونه هایم

پاک کنی دوست دارم مرا در آغوش بگیری وبرایت گریه کنم

کجایی تو که دلم هوای ترا کرده ای کاش میتوانستم

چشمهای زیبایت را از نزدیک میدیدم اما این فاصله بین من

و تو نمیگذارد که  از نزدیک درد دل کنیم

ای سرنوشت * این فاصله را از بین ما محو کن که دیگر

طاقتم به پایان رسیده انتظارم به سر رسیده دیگر خسته ام

تجمل این دوری و فاصله ها را ندارم دیگر پاهایم توان

راه رفتن در این جاده های پر از فاصله ها را ندارد

ای سرنوشت * این بازی پر از درد را تمام کن سرنوشت

اینجا دیگر خط پایان بازی است نمیتوانم دیگر از عشق

و دوری و سر نوشت سیاه و تاریک بنویسم

ای سرنوشت * سر به سر دلم نگذار مرا خسته نکن

این دوری و فاصله را از بین ما محو کن دیگر کلمه نیست

که در مورد دوری و فاصله بنویسم و بیانش کنم

عشق پر از درد است اما دوری از عشق پر از درد تر

بوسه

Image and video hosting by TinyPic
یک بوسه ز لبهای تو در خواب گرفتم
گویی که گل از چشمه یی مهتاب گرفتم
در برکه اشکم همه دم نقش تو دیدم
این هدیه خوابیست که از آب گرفتم
هرگز نتوانی که ز من دور بمانی
چون عکس ترا در دل خود قاب گرفتم

باز هم انتظار

Image Hosted by ImageCraze.com

 

Image and video hosting by TinyPic

سکوت

sad-girls-life.jpg

سکوت که میکنم بالاتر از هذار فریاد است

عشق ساکت است اگر حرف بزند از هر صدایی بلند تر است

بیا در خلوت تنهایی ام سرت را به شانه ام بگذار تا هردو گریه کنیم

اگر عاشق شدن یک گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است

در بدر تر از باد ریستم در سر زمینی که حتی گیاه نمیروید

دوستت داشتم به دنبال ات در خرابه ها گشتم

اکنون که نمییایی با زندگی وداع میکنم 

خواهش

عزیزم کاغذ استم احساساتت را به رویم نوشته کن

اگر زیاد عصبانی شدی به رویم خط خط کن

واگرخنک خوردی مرا در بتی و از حرارت من خود را گرم کن

اما هیچ وقت مرا دور ننداز

نه فردا

به جای دسته گلی که فردا بر سر قبرم نثار میکنی

امروز به شاخه گلی کوچک یادم کن *

به جای سیل اشک که فردا بر مزارم میریزی

امروز به لبخند عاشقانه شادم کن *

و به جای آن متن های تسلیت که فردا برآیم مینویسی

امروز به یک پیغام کوچک عاشقانه خوشحالم کن *

من امروز به تو نیاز دارم   نه فردا

عشق

عشق با یک سلام آغاز میشود

با یک بوسه انتشار مییابد

با یک گریه ختم میشود

آرزوی همیشگی من

تکرار نام تو هر زمان و هر کجا که باشم

حس با تو بودن را به قلبم میکشاند ودلم را

از بیگانه ها می رهاند روزهاو شبهای بی

شماری را پر عطش به امید دیدار دوباره ات

سر کردم ای کاش حرفهایم را از نگاهم و از

چشمانم بخوانی و ببینی که چقدر دوستت دارم

و هنوز هم همان آرزوی همیشگی در دلم قلبم

جوش میزند امید لحظه هایم بودی و استی

 

تحملم سر آمد

چی زیباست بخاطر تو زیستن برای تو ماندن

به پای تومردن و به عشق تو سوختن و چی

وچی تلخ غم انگیز است دور از تو بودن و

برای تو گریستن به عشق تو و دنیای تو

نرسیدن ایکاش میدانیستی که بدون تو زندگی

چی تلخ و نا شکیباست و ای کاش میدانیستی

و میدیدی که قلبی که فقط فقط برای تو میتپد

در عالم خیال از کوچه ها از زیر درختان پر

شگوفه میگذرم دلم هوای ترا کرده اما دست

هایم از تو دور است و چشمهایم در حسرت

دیدار تو اشکباراست گرچه از تو دورم ولی

همیشه در قلبم جای داری بالاخره روزی به

سوی تو خواهم آمد و خواهم گفت که در

لحظات سکوت شب در تنگنای بغض فرو

خورده و تکرار لحظه های گذشته ام را

آرزو کردم به هنگام غروب غمگین و

درد ناک دستهایم را به مخمل نیلگون

آسمان خواهم کشید و خواهم گفت که

دوستت دارم فراموش نا شدنی استی

و اگر بمیرم با سه کلمه در عشق  تو  میمیرم 

خام بودم * پخته شدم * سوختم

 

با من بمان

...
نگاهي را که عاشق توست ، دوست دارم ...
تمام لحظه هايي را که منتظر توام دوست دارم ..

زودي مي خواهم ببينمت ....
 اينجا يک قلبي به شوق ديدن تو زندگي مي کنه .....

دوست دارم يک شب تا صبح فقط نگاه چشماي قشنگت کنم ....

دوست دارم يک شب به پاي پيشم و همه ي حرفایم را برایت بگویم

دوست دارم يک روزي شود که تو فقط مال من باشي من هم مال تو ...

دوست ندارم کسي ديگه را دوست داشته باشم ....
دوست ندارم تو يکي ديگه را دوست داشته باشي ...

فقط مي خواهم مال خودم باشي ...

به دادم برس عزیزم

 

 

نامراد

مرا در تابوت سیاهی بگذارید تا همه بدانند سیاه بخت بودم .

دستان مرا بازبگذارید تا همه بدانند دست خالی از دنیا رفتم .

موهایم را اشفته بگذارید تا همه بدانند دست نوازش بر سرم کشیده نشده است.

چشمانم را باز بگذارید تا همه بدانند که چشم انتظار از دنیا رفتم .

به روی قلبم یک توته یخ بگذارید که با اولین طلوع خورشید آب شود

و به جای بی کسی ام اشک بریزد

بر سنگ مذارم بنویسید :

که آشفته دلی بود در این خلوت خاموش

او زاده ی غم بود وزغم های جهان گشته فراموش

عشق و نا سازگاری

گفتند عشق کلمه بهاریست    گفتم خزانیست

گفتند عشق زاده ز گل است   گفتم ز خار است

گفتند عشق نعمت خدایست   گفتم بلای آسمانیست

گفتند رهروان این ره صادقانند  گفتم خایننان اند

گفتند زبان این مکتب قلب است  گفتم زبان است

گفتند قاعده این علم راستگویست  گفتم دروغگویست

گفتند صبر در این عالم شیرین است  گفتم تلخ است

گفتند مقصد این راز به وعده وفاست  گفتم که جفاست

کاش میشد

کاش میشد عشق را تفسیر کرد

خواب چشمان ترا تعبیر کرد

کاش میشد همچو گل ها ساده بود

ساده گی را با تو عالم گیر کرد

کاش میشد در حریم سینه ها

عشق را با وسعتش تکثیر کرد