بی تو
سکوتم را دوست دارم زيرا در آن هزاران فرياد نهفته است
و تو اي مهربان فريادم را از سکوتم و از چشمان خسته ام بخوان و ياري ام کن .
بی توهرگزیک دقیقه هم نمیتوانم زندگی کنم
سکوتم را دوست دارم زيرا در آن هزاران فرياد نهفته است
و تو اي مهربان فريادم را از سکوتم و از چشمان خسته ام بخوان و ياري ام کن .
بی توهرگزیک دقیقه هم نمیتوانم زندگی کنم
بمان که بودنت معنی زنده بودن است
بمان که طرز نگاه مبهمت مرا به آسمان ها می برد
بمان که بی تو این قلب رو به خاموشی میرود
بمان که بی تو من با هر برگ پاییزی می افتم
بمان که بی تو من صدایی خسته در بادم
بمان که بی تو در آسمان زندگیم مهر و ماه نیست
بمان که بی تو من غریب ترین واژه ام
بمان که بی تو این فاصله ها آتش به جانم میزند
دارم آخرین قدمهایم را از کوچه دنیا بر میدارم
کسی برایم نگران نیست
پشت سرم کنار درختان مه زده تنها شب است
که دست تکان میدهد و لبخند می زند
پنهان کن در آغوشت مرا
مرا در نهانی ترین گوشه ی آغوشت پنهان کن آن سوی تاریکی بر پهنه ی زندگی
آن جا که هوا از رویای بهار شفاف تر است و باران سرود آفتاب را تکرار می کند
راز چشمهایت ستاره ی بختم بود که درخشید و مهتاب را در نگاهم زمزمه کرد
لبهایت خنده را که سال ها در گلو گم شده بود را در چهار سوی زمان دوباره فریاد کشید
و آمدنت کویر دستانم را شکوفه باران کرد
پنهان کن مرا در آغوشی که نامش دوست داشتن است
|
" چون با بقل دستیم بودم بهم گفت بزن کنار "
گفتم که این دنیا وفا نداره، نگفتم گفتم که این روزها نمیشه به کسی اعتماد کرد نگفتم من تمام دنیایم و تو میدیدم ولی ... الان حس آدمی و دارم که خونش و روی حباب ساخته این روزها دوزخ شده برای من برای منی که بریدم از تو چقدر تنها شدم
|
زندگی زیباست ******* اما بدون غم
مرگ زیباست ******* اما بدون گناه
دوستی زیباست ******* اما بدون کلک
عشق زیباست ******* اما بدون دروغ
گل زیباست ******* اما بدون ریشه
شیشه زیباست ******* اما بدون تیرگی
برف زیباست ******* اما بدون رهگذر
خانواده زیباست ******* اما بدون دوری
ما هم زیباییم ******* اما بدون ماسک
این پست به نام توست این پست برای توست
تویی که روزی تمام هستیم متعلق به تو بود
جانم فدای تو بود خونم حلال بود برای قربانی قدمهای تو
تو عاشقم کردی ذره ذره سلولهایم را از عشقت پر کردی
تویی که این اشکهای لعنتی با شنیدن اسم تو چشمهایم را پر می کنند
تو یک روز تدر قلبم نیامدی یک روز زندگیم نشدی
که با تمام بدیهات یک روز فراموشت کنم
میدانم منم بد بودم خیلی جاها کوتاهی کردم اما نه به اندازه تو اما من لج بازی نکردم
من هنوز عاشقتم با همه بدیهایی که در حقم کردی
من عاشق و مدیون همان خوبیهایت استم
نمیتوانم فراموشت کنم شایدم نمیخواهم فراموش کنم
بلی .....
نمیخواهم بلند ترین شب سال را فراموش کنم
شبی که باا من عهد بستی شبی که قسم خوردیم که همیشه با هم وفادار باشیم
من خسته ام از رفتارهایت با خودم خسته ام فراموشم کردی
همیشه برایم می گفتی برایت خیانت نکنم تنهایت نذارم
اما تو بی وفا شدی
تو فراموشم کردی فراموش کردی یک روزی چشمهایم دنیایت بود
فراموش کردی یک روزی من هوای نفس کشیدنت بودم
فراموش کردی وقتی مسافزت بودم می گفتی انگار اکسیژن واسه تنفس کم آوردی
فراموشم کردی
تو فراموش کردی من کی استم چی قولهایی برایم دادی
فراموش کردی و چشمهایت را به روی چشمهایم بستی
قفل دلت را از دلم باز کردی فراموشم کردی
تو فراموش کردی ولی من چظوری یادم برود این همه خاطره های ما
من بی وفا نیستم
ازمن نخواه فراموشت کنم ترکت کنم نخواه اشکهایم را بدرقه راهت نکنم
به همه مقدسات عالم تو تک ستاره آسمان زندگیم بودی
تو رفتی آسمان زندگیم تاریک شد
تورفتی من زخمی شدم
چشمهانت را خشم پر کرده نمیبینی چقدر دور شدیم
کاش این نامه را با دستهایم می نوشتم
تا اشکام رد جوهر خودکار را از بین میبرد و تو میدی دارم
برای نوشتن تک تک این جمله ها چی زجری می کشم
من میخواستمت
من محتاج بودنت بودم بودنت را ازمن دریغ کردی
من چی ظوری این ذره ذره عشق را از بدنم بیرون کنم
مردن برایم راحت تر است
برایم میگفتی بمیر اما نمیخواستی ازمن که به نبودنت زندگیم عادت میکرد
این منم
دختری که شعرهایش را
پشت کیلومترها فاصله
توی چار دیواری اتاقی که هرگز نبود
پنهان میکند
فاصله درد میان من و توست
باید این فاصله را کم کنیم
باید از این بعد مکان خارج شد
و چنین اندیشید
که تمام دنیا در همین یک قدمی ست
معتقد باید بود
که میان من و تو فاصله گر هست هنوز
دلمان نزدیک است
و به هم قول دهیم
چقدر سخت است ، در كنارت باشد و حس كني هر آن ممكن است برود ، هميشه بترسي.
چقدر سخت است ، عشق واقعي را نثار كسي كني كه هرگز به او نخواهي رسيد.
هر زمان و هر لحظه او را بيني و او از كنارت بارها و بارها بگذرد ولي بداني كه مال تو نيست او سهم كس ديگريست.
آخر خدا چگونه خودت تنها هستي ، و بنده هايت را اينگونه آفريي كه دلهاي آنها نتواند تنها باشد.
خدايا ، اي ايزد بزرگ مي دانستي كه دل كندن از عشق چقدر سخت است پس چرا اين علاقه را آفريدي.
انسانها از اكثر چيزها در كالبد خود دوتا دارند ، چشم دوتا ، گوش دوتا ، دست و پا دوتا ، شش
دوتا ، كليه دوتا و خيلي چيزهاي ديگر ... اما فقط يك قلب دارند مي دانيد چرا ؟
براي اينكه زماني كه كسي را در آغوش گرفتي قلب او در قسمت قرينه قلب تو قرار گيرد و به
اين صورت عشق تكميل شود.
اي خداي بزرگ ، اي پناه تنهايي من ، كاش عشق من براي هميشه در كنارم مي ماند و در پيدا و پنهان من همراهم بود.
اي كاش خدايا رازي كه در دل دارم را مي توانستم به او بگويم.
خدايا خيلي چيزها را از دست
داده ام اين را مگير از من.
دلم تنگ است ، از اين آينده اي كه در حال آمدن است.
حال كه فهميدم او مال من نيست چقدر زمان زود سپري مي شود. احساس مي كنم
بعد تو جایی ندارم واسه موندن ای غریبه
رفتنت راستی محضه، نه دروغه نه فریبه
دیدی که جام خالی نموند یه بی وفا جامو گرفت
الهی آواره بشه اون که تورو ازم گرفت
خدا کنه که از دوریم حسرت و غصه بمونه
اون لحظه های آخرو همیشه یادم میمونه
نوشتن خوب است به آدم آرامش می دهد
به آدم میگوید هی دیوانه حرفهای مفت خودت را باور می کنی نه ؟
پرازحرفم این روزها اما کلمه را گم کرده ام دارم به خودم می پیچم
جسارت گفتن کلمه ها را ندارم دلم تنگ است روزهایم پریشان تر از آنند
ساعت ها سپری میشوند و من نه خوابم و نه بیدار
بعضی هاشان را در حسرت روزهای رفته میگذرانم و بعضی هاشان را به امید روزهای بعدی
تمام جریان چیزیست که هست و حس میشود چی نیازیست به گفتن ؟
فقط نوشتم تا یادم بماند آدمی گاهی احتیاج دارد که کمتر حرف بزند و بیشتر گوش کند.
ثانیه ها روی دلم سنگینی میکنند چی خیالی میدانم قلبش با من رنگین نخواهد شد
چی باریک و بی صدا میشکنم نفس می کشم وقتی نفسم از سینه یک نفس بر میآید
اینجا پیش من همه چیز قاطی است سرم هم درد می کند
گاهی دلت میخواهد بغض هایت از نگاهت خوانده شوند
اما همیشه یک نگاه گنگ تحویل میگیری
یا جمله ای مثل : چیزی شده آنجاست که بغضت را با یک سکوت سر میشکنی
و با لبخندی سرد میگویی : نه هیچی ! دارم غبار میگیرم
این بار دلم به راستی تنگ است این روزها همه چیزهای مطلق کمرنگ شده است
بغض های تنها مانده هر روز و هر شب می شکنند
شاید اگر میدانستی مجالی پیدا میکردی نوشته هایم خاکستریست
بعضی از آدم ها هستند وقتی ناراحت هستند سگ می شوند و پاچه بقیه را می گیرند
بعضی دیگر بی ادب می شوند و به زمین و زمان فحش می دهند
بعضی هم مثل من می نشینند اینجا و در وبلاگشان چیز می نویسند
آدمها روش های مختلفی دادند تا خودشان را خالی کنند
فکر نمی کنم حرف های بنده کسی را ناراحت کرده باشد
لحظه ها را ساعت کردیم ساعت ها را ماه کردیم
ماه ها را سال کردیم واین بیهودگی را زندگی نامیدیم
شب بود سکوت بر گلوم موج می زد
من تنهاتر از هر شب ,
بر بی کسی و بی چیزی خود بر درگاه پر رحمت و مهربانت نشستم
و سکوت زیبا ترین نقاشی بامداد خسته دلان است
وقتی در عظمت بی مثالت غوطه بر اعماق جان بخش هستی میشوم
با ذکر بخشنده و مهربان آرامش می جویم تو اینجایی نزدیک تر از من
و من بر دست مهربان و قدرتمندت تکیه می زنم زیبا خدایی است
خدایا پروردگارا مهربان
آن چنان کن که بر سحرگاه طلوع خورشید
رو سفید درگاه پر مهر و پر صفایت باشیم
كجايي تا بداني هنوز هم به ياد خنده هايت گريه ميكنم
در شبهاي بي تو بودن غصه ها را دارم براي درد دل كردن
شايد سالهاست رفته اي ولي در بغض من نهفته اي
تو نيز بگو زمزمه هاي ترانه هايت براي شنيدن من است
اما نميتوانم بگويم تحمل مي آورم...بگويم فراموشت ميكنم.... هرگز....هرگز
خدایا توی عمرم هیچ وقت تا این حد محتاج بودن به ترا احساس نکرده بودم
شاید گهگاهی برای خواسته های بچگانم ازت کمک خواسته باشم
خواسته هایی که وقتی فکر می کنم خندم میگیره
ولی اینبار خدای من کمک میخواهم از صمیم قلب حس کنمت نمیخواهم
جای ترا کسی تو قلبم بگیره نمیخواهم
تو زیبا ترین معشوقی لایق ترین معشوق توکه همیشه باهام بودی
خودت مگه نگفتی هرجا به یادم باشید منم به یاد تونم
خدایا دتستم را بگیر تو را خدا . . .
صدایش برایم خیلی آشناست ولی خودش را هرگز ندیدم .
شاید اونو تو کوچه های قلبم تو لابه لای صفحه های دفتر خاطراتم یا تاریکی احساسم بشناسم
ولی هیچ وقت نمیفهمد
شاید فهمیدنش به اندازه مفهوم تمام فرمول های ریاضی سخت باشه
ولی اگریک روز بتوانم بفهممش نمیتوانم درکش کنم
وقتی آدم میتواند کسی را درک کنه که خودش هم مثل او باشه
و وجودش هم هم رنگش باشه ولی وجود من هیچ وقت هم رنگش نمیشه
بعضی وقت ها که ناراحت می شه خاکستری میشه
وبعضی وقت ها که خوش حال میشه سبز میشه
ولی رنگی بودن اون هیچوقت قابل رویت نیست .
صدایش را می فهمم ولی نمیشنوم نگا یش را احساس می کنم ولی نمی بینم
گرمی دست هایش خیسی چشم هایش را از سکوتش میفهمم
آره هم نشین شدن با چنین شخصی خیلی سخت است
ولی اگر تنهایی را دوست داری باید پیشش بمانی
چون اون آشناست ولی غریبه است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بغلم کن عشق خوبم بزار حس کنم تن تو
از حرارتت بمیرم بگیرم عطر تن تو
واسه من آغوش گرمت تنها جای امن دنیاست
ساز آشنای قلبت خوشترین آهنگ دنیاست
منو که بغل بگیری گم میشم تو شهر رویا
بند میاد نفس تو سینم مثل مجنون پیش لیلا
به تو شفاف و برهنه دل سپردم بی محابا
بغلم کن تا نمیرم بی تو ، تو دستهای سرما
مثل دامنه فرشته شب ما قدیس و پاکه
حتی ماه به حرمت ما،عاشقونه تر می تابه
بغلم کن عشق خوبم بزار آرامش بگیرم
سر بزرام روی شونت با نفسهات خو بگیرم