چطور میتوان قبول کرد که ....
ای همراه مـــــــــن
ای
همراه
مـــــــــن
تنــــــها با تو
تا اوج عشـــــــق
هـم پـــــــــــــروازم
با قلب تودلدارمن هم آوازم
توهمپـــــــــای من، تنـــها با من
هـــــــــــــــــــم آوائـــــــــــــــــــی
با درد مــــــــــــــــن، آشنـــــــــــــــائی
تکیـــــــــــــــــــه گاهی ، همصــــــــــدائی
ما فریاد عشـــــــــــــــــــق، در قلب شــــــــب
دلگرمی عاشــــــــــقای بیصــــــــــــدائیــــــــــم
ما، دل میبازیم دریادریا ،تابیکران،عاشقای بی پروائیم
تو، با مــــــــــــن بمـــــــــــان، ای مهـــــــــــــــــــــربان
چون ماه شــــــب در آســــــــمان؛ بر من بتــــــــــــــــــــاب
تا بیـــــــــــــــــکران مثـــــــــــــــــل مهتــــــــــــــــــــــاب
مــــن تا مـرز جان؛ از عشقمان میسـوزم ای آرام جـــان
بر من بتـــــــاب تا کهــــکشــان مثــــل آفتــــــــــاب
ما؛ فریــــاد عشـــق در قلــــب شب دلگـــــرمی
عاشقــــــــــــای بیصــــــــــــــــــــدائیم
ما؛ دل میبازیم دریا دریا تا بیکران
عاشقـــــــای بی پــــروائیـــــــــم
ای تورؤیـای شبهای مـــــــن
عشقو ببین تو چشمای من
دستهای خود را در دســت من بگذار
درلحظه های
دیـدار
از تو ممنوتم بخاطر همه ی لحظات زندگیم . لحظه هایی که تو کنارم بودی
لحظه هایی که اشکهایم را پاک میکردی و دلداریم میدادی
از تو ممنونم بخاطر ان وقتهایی که سرم را میذاشتم روی بال فرشته های تو گریه میکردم
و ازتو می پرسیدم که چرا در این دنیا به این بزرگی هیچ کسی نیست
که دوستم داشته باشه ؟ و تو برایم لبخند میزدی و می گفتی
لیلای عزیزم غصه نخور خودم به جای همه ی ادمها دوست دارم .
از تو ممنونم که با وجود اینکه از تک تک زند گنیم باخبر بودی
هیچ وقت مرا از خودت نراندی و وقتهایی که میامدم پیشت
انقدر بزرگوار بودی که به رویم نمی اوردی که من کی استم و چقدر گناهکارم .
از تو ممنونم که با وجود همه ی ناشکری هایم بازهم نعمتها یت را برایم بخشیدی
عزیزم چیزی را همیشه ازتو میخواهم این است که همیشه پیشم باشی
حتی ان زمانایی که خیلی از دستم دلخوری .
از عشق پس بخوان ای عاشق این احساس مرا مینویسم تا بدانی عشق به چه معناست
عشق سرآغاز چی حادثه ای است مینویسم تا بخوانی احساس مرا و درک کنی عاشق بودن را
اگر عشق برایت پر درد و تلخ است مینویسم تا برایت معنایی شیرین و ماندگار داشته باشد
از عشق نوشتن احساس میخواهد ، درک میخواهد ، غرور میخواهد
پس با دلی پر غرور بخوان این متنهای مرا دفتر عشق را باز کن
با احساسی پاک و با دلی عاشق بخوان متنهای مرا
عشق در ذهنم یک راه پر فرازونشیب و نفسگیر می باشد مینویسم از غم دوری از غم دلتنگی
می نویسم از لحظه دیدار ، لحظه همیشه بیدار مینویسم از درد جدایی از غم تنهایی
و مینویسم از صدای سخن عشق تا مثل یک خاطره در این دفتر کهنه و پوسیده بماند
اگرعاشقی بیا و این احساس مرا بخوان اگرغمی دردل داری اشکهایت را در چشمانت نگهدار
و با خواندن متنهای من اشک بریز تا دلت خالی شود
اگر میبینید اینچنین مینویسم از عشق بدانید که درد آن در دلم هست
و اگر می بینید متنهای من حرف دل همه عاشقان است
بدانید که اینها همه و همه یک حقیقت واقعی است خداوند احساسی پاک را به من داد
و من نیز تنها به عنوان یک نویسنده برایتان از یک زندگی می نویسم
زندگی را تنها با عشق تصور نکنید زندگی یک جاده هست ، جاده پر فراز و نشیب
که روزی به پایان آن خواهید رسید و بعد تا چشمان خود را باز میکنید
خود را در دنیای دیگر خواهید دید پس بیاییم زندگی کنیم ، بدون درد ، بدون غصه
تنها غم وغصه حرف های این دل شکستم در دل همه می نشیند و در دل همگان جا دارد
بر روی لبانم لبخندی جاری است چون که بدون شک خوشحالم از اینکه اینچنین مینویسم و
اینچنین همچو نام این خلوتگاه عاشقانه غوغایی را در دلهای شما آورده ام
آری غوغای عشق در دلهای پر از عشق این را هم بدانید دفتر عشق تنها یکی است
و در این دنیای تنها همین دفترعشق دردلها ماندنی وماندگاراست به همراه تمام خاطره هایش
مینویسم تا زمانی که نفس دارم و تا زمانی که شما از ته دل های تان متنهای مرا میخوانید