زندگي

 

زندگي آرام است ،  مثل آرامش يك خواب بلند


زندگي شيرين است ،  مثل شيريني يك روز قشنگ


زندگي رويايي است ،  مثل روياي ِيكي كودك ناز


زندگي زيبايي است ،  مثل زيبايي يك غنچه ي باز


زندگي تك تك اين ساعتهاست ،  زندگي چرخش اين عقربه هاست 

زندگي راز دل مادر من  زندگي پينه ي دست پدر است

زندگي مثل زمان در گذر است
 

 

من و یادهایم

 

 

 

عشق پاک ما

 

 

یک لحظه هم نمی توانم باور کنم نباشی

من حاضرم  بمیرم  فقط تو زنده باشی

وقتی که هستی هستیم

تمام خاک دنیاست

شاهد عشق پاک ما اشک کنار دریاست

 

يادگاري

 

گفتمش بي تو چه ميبايد کرد ؟

 عکس رخساره ي ماهش را داد

گفتمش همدم شبهايم کو ؟

تاري اززلف سياهش را داد

 وقت رفتن همه را ميبوسيد

 به من ازدور نگاهش را داد

 يادگاري به همه داد و به من  .  انتظار سرراهش را داد

 

من هنوز اين حقيقت تلخ را باور نکردم

 

من هنوز خاك زير پاهاي تو هستم  من هنوز عاشقم

من هنوز وفادارم  من هنوز چشم انتظارم

من براي بغض صداي تو دلتنگم و براي چشمهاي تو مي ميرم 

من با تو عشق را لمس كردم  من با تو روز را مي فهميدم

و شب را حس مي كردم  من با گذشت زمان عشق مي ورزيدم

و امروز به گذشت زمان افسوس مي خوردم

من هنوز اين حقيقت تلخ را باور نکردم

من هنوز نسيم سرد كوير را بر گونه هاي تو حس مي كنم

من هنوز دستهاي تو را در دستهاي خود دارم

  من هنوز با عطر شانه هاي تو تنفس مي كنم

 

به کی ...

 

 

اكنون من تنها هستم

 

   من تنها هستم  تنهای تنها


      شايد فقط تنهايی مرا بفهمد  شايد تنهايی بتواند 

  داغ تنهايی را در من آرام كند اين دو زانوی من

كه هرگز مرا تنها نگذاشتند ،اكنون خسته اند ، حس رفتن ندارند 
    

     مي خواهند در آغوش من بمانند

 
      تنهايی تنها كسی بود كه من می توانستم برای او آرام آرام اشك

بريزم وآنگاه آرام و بی صدا زانوهايم در آغوش من

به خواب مي رفتندو من در آغوش سرد تنهايی

تنهايي با همه رفافتش، تك تك روياهای مرا سوزاند

رويای عشق را  رويای فردا را
     



           

ای خدا

 

 

با که گویم

 

با که گویم که غم یار مرا پیرم کرد

روح من را بگرفت و به زنجیرم کرد

دوستان هدیه دهیدم به دعای مرگم

ناله ی عشق اسیر غم شبگیرم کرد

بگویید به خاکم بنویسند که از عشق نمرد

مرد در این دارمکافات ولی هیچ نبرد

مرد از درد فراغ و غم هجران و غم وصل عزیز

رفت و دنیا را به دو دست اهل دنیا بسپرد

تا که بودم نبودی به برم

نزدی ثانیه ای دست نوازش به سرم

تو دعا کن که روم از دنیا

                                 تا ز هجران و غمت ثانیه ای جان نکنم

 

همیشه دلتنگتم

 

 

رفتی

 

 

حس نكرد

 

هيچ كس ويرانيم را حس نكرد


وسعت تنهائيم را حس نكرد

در ميان خنده هاي تلخ من

گريه پنهانيم را حس نكرد

در هجوم لحظه هاي بي كسي

درد بي كس ماند

لحظه پايانيم را حس نكرد

 

ای کاش

 

دلت را به کسی بسپار که لیاقتش را داشته باشد

نگاهت را به کسی بدوز که قلبش برای تو بتپد

چشمانت را با نگاه کسی آشنا کن که زندگی را درک کند

 سرت را روی شانه های کسی بگذار که از صدای تپش قلبت تو را بشناسد

 آرامش نگاهت را به قلبی پیوند بزن که بی ریاترین باشد

 لبخندت را نثار کسی کن که دل به زمین نداده باشد

رؤیاهایت را با چهره کسی تصور کن که زیبایی را احساس کند

 چشم به راه کسی باش که تو را انتظار کشیده باشد

 عاشق باش اما عاشق کسی که تک تک سلول هایش تقدس عشق را درک کرده باشد
 

همیشه در قلبم تو هستی و خواهی بود

 

وقتی که حرفهایی دلم را مرور میکنم

تنها چیزی که برایش میرسم دو قطره اشکی است که از چشمانم می ریزد

اگر حتی یک انتظار یک عشق دلت را آتش بزنه

و از انتظار کشیدن بتوانی تلخی غم را خوب لمس کنی

 آن وقت شاید مرا بتوانی درک کنی .

اما من فقط او را در قلب خودم و در باورهایم و در رویاهایی خودم زنده نگاهش داشتم .

اگر تمامی ستارگان شب خاموش گردند

و در چشمانت توانستی تنهایی شب را در ک کنی

فراموش نکن کسی هست که در این شهر همیشه به یاد توست

حسرت کشیدن را این همه تلخ تصور نمی کردم

ولی یاد گرفتم چون دیگر از این به بعد هر ثانیه ام حسرت خواهد بود

به وقت دوست داشتن ؛ به وقت انتظار کشیدن و حتی به وقت خندیدن

همیشه در قلبم تو هستی و خواهی بود


2euof9i.jpg


 

جدایی  .   خاموشی

 

 

دلم برایت تنگ است

 

 

انتظار کشیدن اینقدر سخت است

 

 

ز من رميده ئي

 

حرفهای نگفته زیادی دارم زیادتر از زیاد

کاش آدم میتوانست همه حرفایش را راحت بگوید

هیچوقت نتوانستم بفهمم چرا خدا مارا عاشق میکنه

میدونم بدون عشق میمیریم

پس حکمت عشق چی ؟

فقط یه کلمه ؟

کلمه های نامفهوم  ؟

عشق   زندگی    مرگ  وجود   جدایی   خاموشی  انتظار

کابوس

 

رفتی و تنهایم کردی

 

چقدر سخت است

 

صدایم خاطراتت بود  .

 

             خاطراتت لحظه هایم بود   .

 

                                  پس چی شد آن لحظه ها   ؟

همه دنياي مني

 

هيچ بهانه اي نيست براي نوشتن 

ولي حالا که مي شه برايِ تو نوشت بهترين بهانه ای براي نوشتن

                                                          خيلي دوست دارم خيلي زياد 

 براي تو مي نويسم که معني عشقي براي من و عشق را باتو حس کردم 
       
                                          دوستت دارم دوستت دارم 

                                            بيش تر از معناي واقعي كلمه دوست داشتن

                       دوستت دارم همچو طلوع خورشيد در سحر گاه عشق

دوستت دارم باتمام وجودم، با احساس پر از محبت

                                                    دوستت دارم بيش تر از آن چه تصور مي كني   
                                                 
                         فقط دوست دارم با معني بيشتراز دوست داشتن

تا اخر

 

 

گریه

 

همیشه گریه نشانه ی ضعف نیست

گاهی نشانه ی یک بخشش است

گاهی یک فداکاری

گاهی هم یک  ....

گاهی هم نمایانگر عظمت یک عشق

 

دوستت دارم

 


مرا دریاب که دیوانه وار دوستت دارم

 

پشت شیشه های بزرگ دلتنگی گریه میکنم و آرزو میکنم

 که کاش برای یک لحظه فقط یک لحظه آغوش گرمت را احساس کنم

 ،میخواهم سر روی شانه های مهربانت بگذارم تا دیگر از گریه کم نشوم

تو مرا به دیار محبت ها بردی و صادقانه دوستم

 داشتی پس بیا و باز در این راه تلاش کن اگر طاقت اشکهایم را نداری ،

 پس نگذار زمانه ی بی رحم دلهایی را که از هم جدا نشدنی است را به درد آورد ،

دلم را به تو دادم و کلیدش را به سوی آسمان خوشبختی ها روانه کردم ،

چه شب ها که تا سحر به یادت با گونه های خیس از دلتنگی ها به سر بردم

 چه روز ها با خاطراتت نفس کشیدم پس تو ای سخاوت آسمانی من  ...

مرا دریاب که دیوانه وار دوستت دارم !  MyBB


 

تنها یک خواب است

 

کاش آسمان می دانست درد من چیست  !

کاش می دانست نیاز من چیست  !

کاش می دانست به یک قطره باران نیز قانعم  .

کاش آسمان می دانست درد منی که کویر خشک و بی جانم چیست  !

دلم مثل کویراز محبت وعشق خشک و بی جان است معشوقم، ولی یک معشوق تنها  !

یک معشوق بی کس  !

معشوقی که عاشقش در کنارش نیست  .

کاش دریا می دانست کویر چیست  !

راز درون دریا رویایی است محال برای همان کویر تنها  !

دلم مثل کویر آرزوی دیدن دریا را دارد

 اما دریایی نیست  .

تنها یک خواب است و بس  !

 

در قفس تنهايی

 

...  هيچکس با من نيست !  ...

...  مانده ام تا به چه انديشه کنم  ...

...  مانده ام در قفس تنهايی  ...

...  در قفس ميخوانم  ...

...  چه غريبانه شبي ست  ...

...   شب تنهايی من!  ...

 

آرزوي مرگ

 

در غريبي ناله ها کردم کسي يادم نکرد

 در قفس جان دادم و صياد آزادم نکرد

 ضربه مردم چنان از زندگي سيرم نمود

 آرزوي مرگ کردم مرگ هم يادم نکرد

تو رفتی

 

 

تنها

 

وقتی عشقت تنهات گذاشت .

 نگران خودت نباش که بعد از او چیکار کنی !

 شرمنده دلت باش که بهت اعتماد کرد

جدايي

 

در بهار جدايي روز و شب گويم به خويش

ياد ايامي که با هم روزگاري داشتيم

الفت شبهاي مارا روزگار از ما گرفت

اي خوش آن روزي که ما هم روزگاري داشتيم

همدم تنهایی

 

 

 

سخت دلتنگم

 

باز هم دلتنگي ،  باز هم گريه هاي شبانه ام

يک عاشق غمگين ، در حسرت شبهاي بي ستاره ام

سخت دلتنگم ، سخت بيقرار و بي تابم  

كجاست شانه هاي گرم و مهربانت  تا گريه كنم  ؟

كجاست آن لبخندهاي عاشقانه ات تا باز هم ديوانه شوم  ؟

چرا ديگر درد دلي براي گفتن با من نداري  ؟

چرا  حرفي براي گفتن نداري  ؟

چرا قلب عاشقم را در انتظار چشمانت مي سوزاني  ؟

آنقدر دلتنگ چشمانت هستم كه نمي توانم در هيچ چشم ديگري نگاه كنم

آنقدر بيقراره  وجودتم كه هيچ اتفاقي  دل غمگينم را شاد نمي كند

براي گريستن ، شانه هايت را كم دارم

شانه هايي كه بارها و بارها در خواب و خيال ، تكيه گاه دل عاشقم بود

براي عاشقي ، نگاههاي زيبايت را كم دارم

نگاههايي كه تنها دليل زندگي و عشقم شد

چرا ديگر براي غصه ها ، اشكها و دلتنگي هايم جوابي نداري  ؟

شب دراز است و من هنوز هم در انتظار نسيم صبح سپيد مانده ام

اي دل ديوانه ي من !  با غمهايت بساز و با اشكهايت بسوز ، اما دم نزن

اي دل عاشق و بيقرار من !  صبر كن شايد نسيم ، خبري از عشق برايت بياورد

اي دل بساز !  شايد قاصدك خبري از  آن دور ها  آن جا كه يار است  آورد

صبر مي كنم و عاشق مي مانم كه خوشبختي از آن عاشقان است

 

به چه چيز  ؟

 

به چی فکر میکنی تو  ؟

به مفهوم غم انگيز جدايي  ؟

به چه چيز  ؟

به شکست دل من يا به پيروزي خويش  ؟

به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد  ؟

يا به افسونگري چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد  ؟

به چی فکر میکنی تو ؟

به دل ساده من  که دیگر تا به ابد نيز به فکر خود نيست  ؟

فکر کن ،  بخند

خيلي واسم عزيزه

 

خدايا من تو اين دنيا هيچي ازت نميخوام من فقط يه خواسته دارم

خدايا منو به عشقم برسون منو به اون دوستی كه تمومه قلبم رو ماله خودش كرده

 برسون خدايا من تو اين دنيا هيچي ازت نميخوام

 فقط زندگي منو بهم برسون اون خيلي واسم عزيزه

خيلي واسم عزيزه

یا تو یا هیچ كس .....

 

چشمانت را برای زندگی میخواهم

دستانمت را برای دلخوشی میخواهم

دلت را برای عاشقی میخواهم

صدایت را برای شادابی میشنوم

 پایت را برای همراهی میخواهم

عطرت را برای مستی میبویم

خیالت را برای پرواز میخواهم

و خودت را نیز برای پرستش

 

بهار

 

 

 

فدايت شده ام

 

چنديست که بيمار وفايت شده ام

در بستر غم چشم براهت شده ام

اين را تو بدان اگر بميرم روزي

مسئول تويي که من فدايت شده ام

اي دوست

 

مهرت اي دوست زماني زتنم پاك شود

كه همه پيكر من زير زمين خاك شود

دل

 

هر چند ز عالم جگری سوخته دارم

شادم که گلی همچو تو اندوخته دارم

لحظه های بی تو بودن

 

دیگه رو خاک وجودم یک گلی هست یک درختی

لحظه های بی تو بودن میگذره اما به سختی

دل تنها و غریبم داره این گوشه میمیره  

ولی حتی وقت مردن   باز سراغتو میگیره    

هرگز نتواني تو ز من دور بماني

 

 

دوری

 

تنهای تنها شدم و دست به قلم بردم تا واسه عشقم بنویسم

چون جز نوشتن این دلتنگی ها چاره ای نیست

دوباره می نویسم تا دستهایم تاب و توان نوشتن را داشته باشد

نمی دانم سرنوشت منو تو به کجا ختم میشه اما دوست دارم که بدانی

تا زمانی که زندم و تو این دنیای بی رحم زندگی میکنم

حتی به اندازه  یک سر سوزن از دوست داشتنم کم نمیشه

هر چند که گفتن کلمه دوست دارم تکراری شده

اما من می خواهم که با هر نفسم فریاد بزنم    دوستت دارم

امیدوارم که از ته قلبت احساس کنی همونطور که من ترا با تمام وجودم میخواهم

هیچ وقت تنهام نزار هیچ وقت چون تنهایی خیلی سخته هر چند که از هم دوریم

دور    ...    دور   ...   دور   ...

اما دل های ما هیشه   .........

امیدوارم بفهمی چی میگم عزیزم

فقط این را حس کن  ... فقط همین  ....

همین برای تمام زندگیم کافیه اینکه بدانی چقدر میخواهمت  ...

 

زندگی .....

 

    زندگی    

زندگی همیشه پرواز نیست  گاه باید قفس را تحمل کرد

قفسی خالی از عشق  زندگی شاید پز مردن یک گل باشد

دیروز متولد شده ام    امروز زندگی میکنم   و فردا خواهیم مرد

fasele

 

تنها تو را می خواهم

 

تنها تو را میخواهم...

تنها تو را می خواهم 

ای که وجودت سرشار از دوست داشتن است

ای که آرامش چشمانت دلیلی برای زنده بودنم  است

ای که نگاهت همه عشق است و امید

تنها تو را می خواهم

قشنگ ترین روزهایم  را به پای ساده ترین دقایقت خواهم ریخت...!

با من بمان