تنهای تنها شدم و دست به قلم بردم تا واسه عشقم بنویسم
چون جز نوشتن این دلتنگی ها چاره ای نیست
دوباره می نویسم تا دستهایم تاب و توان نوشتن را داشته باشد
نمی دانم سرنوشت منو تو به کجا ختم میشه اما دوست دارم که بدانی
تا زمانی که زندم و تو این دنیای بی رحم زندگی میکنم
حتی به اندازه یک سر سوزن از دوست داشتنم کم نمیشه
هر چند که گفتن کلمه دوست دارم تکراری شده
اما من می خواهم که با هر نفسم فریاد بزنم دوستت دارم
امیدوارم که از ته قلبت احساس کنی همونطور که من ترا با تمام وجودم میخواهم
هیچ وقت تنهام نزار هیچ وقت چون تنهایی خیلی سخته هر چند که از هم دوریم
دور ... دور ... دور ...
اما دل های ما هیشه .........
امیدوارم بفهمی چی میگم عزیزم
فقط این را حس کن ... فقط همین ....
همین برای تمام زندگیم کافیه اینکه بدانی چقدر میخواهمت ...