مرا دریاب که دیوانه وار دوستت دارم
پشت شیشه های بزرگ دلتنگی گریه میکنم و آرزو میکنم
که کاش برای یک لحظه فقط یک لحظه آغوش گرمت را احساس کنم
،میخواهم سر روی شانه های مهربانت بگذارم تا دیگر از گریه کم نشوم
تو مرا به دیار محبت ها بردی و صادقانه دوستم
داشتی پس بیا و باز در این راه تلاش کن اگر طاقت اشکهایم را نداری ،
پس نگذار زمانه ی بی رحم دلهایی را که از هم جدا نشدنی است را به درد آورد ،
دلم را به تو دادم و کلیدش را به سوی آسمان خوشبختی ها روانه کردم ،
چه شب ها که تا سحر به یادت با گونه های خیس از دلتنگی ها به سر بردم
چه روز ها با خاطراتت نفس کشیدم پس تو ای سخاوت آسمانی من ...
مرا دریاب که دیوانه وار دوستت دارم !
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۳۸۸/۰۱/۰۹ ساعت 18:32 توسط نادیه نیکزاد
|