رنج تلخ است ولي وقتي آن را به تنهايي مي کشيم تا دوست را به ياري نخوانيم

براي او کاري مي کنيم و اين خود دل را شکيبا مي کند .

طعم توفيق را مي چشاند و چی تلخ است لذت را "  تنها  " بردن

و چی زشت است زيبايي ها را تنها ديدن

و چه بدبختي آزاردهنده اي ست "   تنها  " خوشبخت بودن

در بهشت تنها بودن سخت تر از کوير است .

در بهار هر نسيمي که خود را بر چهره ات مي زند ياد "  تنهايي  " را در سرت زنده ميكند .

"  تنها  " خوشبخت بودن خوشبختي اي رنج آور و نيمه تمام است .

"  تنها  " بودن ، بودني به نيمه است

و من براي نخستين بار در هستي ام رنج "  تنهايي  " را احساس کردم .