چی میشد

خسته و دربه در شهر غمم شبم از هرچی شب سیاه تراست
زندگی زندان سرد کینه هاست دردلم زخم هزار تا خنجر است
چی میشد ان دستهای کوچک و گرم را روی سرم دست نوازش میکشید
بستر تنهایی و سرد مرا بوسه ی گرمی به آتیش میکشید
چی میشد در خانه ی کوچک من غنچه های گل غم وا نمیشد
چی میشد هیچکسی تنهایم نمیگذاشت جز خدا هیچ کسی تنها نمیشد
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۸۸/۱۲/۰۱ ساعت 22:19 توسط نادیه نیکزاد
|
دوستان عزیز و گرامی : وبلاگ که فعلا در آن قرار دارید چکیده از مجموعه اشعار و نوشته های است که من آنرا خدمت شما عزیزان تقدیم میکنم از همه شما ارزو دارم که بادادن نظریات و پشنهادات تان در بهتر سازی وبلاگ من مرا کمک و همکاری نماید. ( نا د یه نیکزاد )