اما....
نمی دانم
ریشه ام در زمین بود
یا در آسمان
شاید ریشه ام در رویا بود، رویایی که اسیرش بودم
اما
در رویای ساختگیم اثری از گرمی و عشق نبود
در خود بودم، فرو خورده و غمگین
تا شبی
از دور دستهای دور،
آنجایی که فقط تلخی و سیاهی بود
ستاره ای نقره فام در شب هستی ام طلوع کرد
و من اسیر گهواره ی رقصان چشمانش شدم
گهواره نور، گهواره ی امید
گهواره ی عشق
و آرمیدم
رها
سرخوش
عاشق
آرام
دوستان عزیز و گرامی : وبلاگ که فعلا در آن قرار دارید چکیده از مجموعه اشعار و نوشته های است که من آنرا خدمت شما عزیزان تقدیم میکنم از همه شما ارزو دارم که بادادن نظریات و پشنهادات تان در بهتر سازی وبلاگ من مرا کمک و همکاری نماید. ( نا د یه نیکزاد )