***   رفتي اما   ***
 
رفتی ؟  با خاطراتت ؟  با محبتهای دلت ؟  با چشمان خیس

رفتی اما خیلی زود رفتی . بدون خداحافظی ، بدون یه کلام حرف ناگفته

می دانستم میروی اما نه به این زودی

خاطراتت تا ابد در قلبم نگه خواهم داشت مطمئن باش

خاطره هایی که با هم بودیم  خاطره هایی که با هم درد و دل می کردیم

خاطره هایی که با هم اشک می ریختیم مثل ابر پریشان

تمام خاطرات با هم بودن ما در قلبت از یاد بردی

افسوس که گذشت هرچه خاطره خوب بود گذشت

تنها خاطره های تلخ از با هم بودنمان برجا مانده است

با رفتنت همه چیز سوخت خاطره ، محبت ، عشق. دیگر امیدی به زندگی نیست

آروزهایم همه تبدیل به رویا شدند . همه تبدیل به خواب بیدارنشدنی شدند
 
 رفتی بدون یادگاری . بدون خداحافظی . بدون یک کلام حرف عاشقی

مثل یک پرستو رفتی ، پرستویی که یک لحظه سفر میکند ، سفر به شهر خوشبختی میکند
 
 می دانم خوشبختی و رنگش را در لحظه هایی که با هم بودیم ندیدی
 
حالا سفر کن به همان شهر خوشبختی ها من هم در همین شهر غریب و نا آشنا و بی محبت خواهم ماند

 
خوشبختی را در چهره ات می بینم . اما چهره من دیگر رنگ خوشبختی را نخواهد دید
 
 و دیگر قلب من به غصه و درد عادت خواهد کرد