خوردهاي سرد
من پذيرفتم که عشق افسانه است ... اين دل درد آشنا ديوانه است
مي روم شايد فراموشت کنم ... با فراموشي هم آغوشت کنم
مي روم از رفتن من شاد باش ... از عذاب ديدنم آزاد باش
گر چه تو تنها تر از ما ميروي ... آرزو دارم ولي عاشق شوي
آرزو دارم بفهمي درد را ... تلخي بر خورد هاي سرد را
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۸۹/۰۵/۱۸ ساعت 13:34 توسط نادیه نیکزاد
|