من هر روز و هر لحظه نگرانت میشوم که چی می کنی

پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم

تنهاییت برای من   غصه هایت برای من   همه بغضها و اشكهایت برای من ...

بخند برایم بخند قدر بلند تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را صدای همیشه خوب بودنت را

دلم برایت تنگ شده دوستت دارم كجايي مهربانم سرد است روزگارم در نبودت دلم از بی كَسي غرقاب غم شد

 كجايي اي عزيز رامم كني  با نغمه هايت حرفهايت

 رفتي و آوازت يادْگار ماند چی زود خاطره شد نازنينم آن صدايت  
                                  

      دگر باكي ندارم از جدايي حالْ رفتي خدا پشت و پناهت