در صحرای زندگی ام می رفتم

 به هرکسی که بر می خوردم با نگاهش و کلماتش زخمی بر قلبم می زد

 زخمی عمیق به عمق کلماتش بی آنکه خود بداند


 در صحرای زندگی ام جز تو کسی را نیافتم تا با نگاهش آرامم کند

قلبم را با نگاهش آرامم کند


تنها تو تنها در تمام لحظات با من بودی بر من مشق کردی

که تنها بر تو بنگرم بر من مشق کردی که تنها بر تو تکیه کنم

حال که هرکسی بر من زخمی زند خیالی نیست

چون تو سایه بون خستگی هامی و تنها به تو مینگرم

که نگاهت آرامش بخش قلب هاست