مهم نیست ...  برو ...

ترحم نکن ... من به رسم رفتن و تنها ماندن عادت دیرینه دارم

صبر نکن ... برو ... راحت باش ...

خوشبخت باش ... نفرین نمیکنم ... اهل نفرین نیستم ...

شاد باش و بخند من به اندازه ی هر دویمان گریه خواهم کرد ... برو

صادقانه میگویم سخت است رفتنت اما من دلی دارم صبور ... آرام ...

تو نگران هیچ چیز نباش ... من میدانم زمستان را چگونه بگذرانم تا به بهار برسم ...

گرچه خودت میدانی نمیرسم ولی من صبر میکنم ... جز این کاری ندارم ...

فقط طبق رسم جدایی چند تکه هدیه ناقابلم را پس بده ...

دفتر خاطرات پر از شعرم را پس بده ...

 لطفی کن و خاطراتمان را نیز پس بده ...

ولی ای کاش هیچ وقت وعده نمیدادی ... کاش دل نمیبستم ... ولی تو دعا کن دل بکنم ...

دیگر حرفی نمیزنم ... میدانم گوش نمیکنی