هنوز هم به یاد چشمانت چشم به راهت نشسته ام

و به این جاده ی بی انتها چشم دوخته ام
هنوز هم دل با بی قراری به من می گوید که تو خواهی آمد
هنوز هم این امید باطل مرا به زندگی وا میدارد

که روزی دوباره نگاهت را خواهم دید
هنوز هم آخرین نگاهت را به خاطر دارم که چگونه در پیچ جاده از دیدگانم محو شد
هنوز هم به خاطر دارم لحظه های در آغوش کشیدنت را که ...........

هنوز هم خاطراتت را به دیوار دل زده ام تا در حصار خاطراتت زندانی شوم

چرا که پرنده ی بی بال و پر دل من عاشق قفس گشته است
هنوز هم آسمان هر شب شاهد غزل های غم انگیز دل من است
هنوز هم نسیم غصه ی تنهایی ام را به گوش درختان می خواند
هنوز هم کودک دل برای شنیدن لالایی هایت بی قراری می کند
هنوز هم قلب بی چاره با تمام وجود نامت را فریاد می زند
هنوز هم دست من در شعر هایش واژه ی دوستت دارم را تکرار می کند

 هنوز هم..............................................................