امـا ....
ترا نمی دانـــم !
امـا ....
اوليـــن نگاه من به تـــو ؛
نه از سر مهـــر بود و نه در زير نور مهتاب...!
ولی روزگار بارها و بارها نگاه ما را در هم آميخت،
تا به تو بينديشم....!
و اين بـــار ....
از سر انديشه و عشق ترا نگريستـم
هر چند که همگان اين نگاه را خالی از فکر پنداشتند ،
و من هنوز نمی دانم !!!
که ابتدا انديشيدم و سپس عاشق شدم ؛
يا در پی عشق به فکر فرو رفتم !
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۰/۰۱/۰۷ ساعت 2:11 توسط نادیه نیکزاد
|