مینویسم فقط برای تنها عشقم...

عشقی که نمیتوان صورتش شاد دید ....

عشقی که نمیتوان دلشاد دید ....

عشقی که چشمانش همیشه خانه غمهاست ...

عشقی که چشمانش همیشه میزبان اشکهاست ...

عشقی که تنها نیست ولی تنهاست ...

کاش میدانستم که این ها برای چیست ...

کاش قطره ای از اشکهایش من بودم تا میفهمیدم ...

کاش ...

دل پر است از دست این فاصله ها ...

کاش ...

کاش ها هم از من خسته شده اند ...

چقدر کاش  ... ؟

آنروز که دیدمش بی نیاز از مستی می شاد بود ...

چشمانش مست مادرزاد بود ...

با اولین نگاه روحم در نگاهش همچو خواب بود ...

ولی چشمان مستش منزل اشک شد ...

دلش شاد بود ولی به دست عشق پرپر شد ...

نمیدانم میداند تنها امید عاشقش عشق اوست ... ؟

نمیدانم میداند تنها یار تنهاییم اوست ... ؟

میدانم که میداند ...

ولی کاش میدانست ...

آخرین حرف دل عاشقم در آخرین ساعات سال ...

کاش میدانستی با دلم چی میکنی ...

کاش میدانستی خود را نه ! مرا ویران میکنی ...

کاش میدانستی فاصله ها غم و اندوه تو گریه های تو همه با هم میخواهند این دل عاشق را نابود کند

نمیدانم تا کی سر پا خواهد ماند  ...

نمیدانم تا کی نمیشکند ...

نمیدانم ...

ولی کاش تو بدانی  ....