شکست دل ..........
همين چند وقت پيش كسي كه بسیار دوسش داشتم و واقعا از ته دل برایش علاقه داشتم
كاري همرایم كرد كه از عشق متنفر شدم . خودش ميدانه كي است . مطمئنم بعضي وقت ها مياید
در وبلاگم سر ميزنه . احتياج نيست بگویم كي است . اگر داستانش را بگویم هيچ كسي باور نميكنه
كه او دست به همچين كاري زده . حا لا فقط با خودت حرف ميزنم كه مرا شکستاندی زمين زدي و حا لا
خيلي خوشحال استی كه شبهایم را تير ه و تار كردي . تو كه قلبم را تيكه پاره كردي.
تو كه يک زخم عميق و بزرگ را در قلبم به يادگار گذاشتي
. تو كه خيلي ساده از كنارم گذشتي. تو كه..................... فقط ميخواهم بگویم از دستت دلگير نيستم .
ميخواهم بگویم هرجا بشينم بلند شوم برایت آرزوي خوشبختي ميكنم
و در كلام آخر ميخواهم بگویم بخشيدمت .
اگر زمين خوردنم من ترا خوشحال ميكنه ، اگر شكست من باعث ميشه لبخند روي لبهایت بياید،
من شكست را با جان و دل ميپذيرم .
حرفایم خيلي زياد است . فقط تو جمله آخرم بايد بگویم من گذشته را فراموش كردم .
من حا لا يک آدم جديد هستم . آدمي كه از گذشته درس هاي زيادي ياد گرفت .
من ياد گرفتم كه احساساتم را بكشم و هيچوقت در زندگيم عاشق نشوم .
من ديگه به كسي دل نميبندم و فراموش ميكنم كه يک نفر محکم دلم راشكستاند