پدرم دگه نیست در بین ما ..................
قامت خمیده پدر برایم تکیه گاه استوار
مهربانی بی حد و حصرش برایم درس محبت
گذشت و صفایش برایم معلم ایثار
نگاه سر به زیرش برایم مکتب پاکی
صدای لرزان و دلسوزانه اش برایم مکتب فن بود
رکوع و سجودت با آن لحن دلنشین ات
برایم چراغ هدایت و ایمان بود پدر...
بگذار بگویم
هر چند که دخترخوبی برایت نبودم نتوانستم خدمت کنم برآیت
ولی به پاکی عمرت قسم ...
دوستت داشتم و دارم پدر
تشنه دعای همیشگی ات استم که هر روز برایم میگفتی ...
و چی زیبا بود لحن خنده ات...
زمین با اینکه یکی هست ولی با نهایت افتادگی زیر پاهای تو هستند
خورشید یکی هست ولی سایه مهربانیش و گرمای
زندگی بخشش هست که همه درآن نفس میکشند ...
ماه یکی هست ولی از نور دادن به تاریکی شب دریغ ندارد ..
ترا باید دید
در گرمای مهربانی چشمان مادر ترا باید بویید
با تمام احساسهای رها شده از کینه و حسد
ترا مانند الماس درک کردم ...
ای مهربانترین پدر .....
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۳/۲۶ ساعت 19:34 توسط نادیه نیکزاد
|