نمیدانم چگونه برآیت بنویسم همیشه به خودم میگفتم میخواهم چیزی برآیش بنویسم .

از چی بنویسم و از کجا بنویسم نمیدانم از آغاز بنویسم یا از انجام

 نمیدانم از عشق بنویسم یا از تنفر .  نمیدانم چگونه آمدی و چگونه رفتی .

نمیدانم از کوه بنویسم یا از دشت . همان دشتی که  نامش را دشت آرزو ها گذاشته بودم

که یک عمری در آن دست در دست هم داده قدم میزدیم 

دیگه نمیدانم که احساسم چیست . خیلی وقته که با حس دوست داشتن غریبه شدم.

بعد از رفتنت تنها درکوچه گل های یاس به انتظار نشستم اما هیچ قاصدکی نیامد وخبری

از تو برایم نیاورد .

نمیدانم از امیدی که سالها برای امدنت داشتم بنویسم یا ازناامیدی........

نمیدانم از اشکهایی که ریختم بنویسم یا از خنده هایی که خیلی وقت است بر لبانم نقشی

نبسته است