دنیا را بد ساخته اند
آنقدر بد که جایی برای دل های عاشق ندارد.
من بیزارم از قانون دنیا بیزارم از اینکه در مقابل صداقت خیانت را بنا نهاده اند
در مقابل وفا جفا را و..............

مگر نمیشود عاشق بود و تا آخر راه رفت

و نیمه راه نگفت که خوبی عشق به سختی و تلخی اش هست ؟

چرا باید دید ولی ندید ؟

چرا باید شنید اما هیچ نگفت ؟

مگر مرز میان دل ها به غیر از محبت است ؟

گذر زمان بهانه ای بیش نیست

زمان را آن چنان قدرتی نیست که گرمای میان دل ها را سرد کند.

بلکه ما استیم که با واژه ها بازی میکنیم

و روزی همه رویا های خود را به دستانی میسپاریم

 و روزی همان دست ها را ، خیلی آسان رهایشان میکنیم.

بی آنکه در این میان به شکست دلی فکر کرده باشیم