حالی به تو بیگانه ام ...
کاش دلیل این همه سکوت را میدانستم
من غرق در سکوتی سردم و تو در خنده های گرم چنان مستانه به سر میبری
که دگر هیچ یادی از کسی که سالیان سال ترا عاشقانه می نگریست و صادقانه دوست داشت نمیکنی
بلی من دگر برای تو تمام شده ام و با رفتنت مرا از پیش تنهاتر کردی
شاید تو اکنون خوشبخت باشی کاش میدانستی که من آرزویی جز شاد بودنت ندارم
کاش...
اما تو رفتی و حتی برای احترام به تمامی روزهایی که در کنارم بودی نگاهی به نشانه عشق نکردی
و من دوباره شکستم و این بار آنقدر شکسته شدم که ساده میگویم
من غرق در سکوتی سردم و تو در خنده های گرم چنان مستانه به سر میبری
که دگر هیچ یادی از کسی که سالیان سال ترا عاشقانه می نگریست و صادقانه دوست داشت نمیکنی
بلی من دگر برای تو تمام شده ام و با رفتنت مرا از پیش تنهاتر کردی
شاید تو اکنون خوشبخت باشی کاش میدانستی که من آرزویی جز شاد بودنت ندارم
کاش...
اما تو رفتی و حتی برای احترام به تمامی روزهایی که در کنارم بودی نگاهی به نشانه عشق نکردی
و من دوباره شکستم و این بار آنقدر شکسته شدم که ساده میگویم
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۰/۰۶/۱۲ ساعت 0:9 توسط نادیه نیکزاد
|
دوستان عزیز و گرامی : وبلاگ که فعلا در آن قرار دارید چکیده از مجموعه اشعار و نوشته های است که من آنرا خدمت شما عزیزان تقدیم میکنم از همه شما ارزو دارم که بادادن نظریات و پشنهادات تان در بهتر سازی وبلاگ من مرا کمک و همکاری نماید. ( نا د یه نیکزاد )