کاش دلیل این همه سکوت را میدانستم

من غرق در سکوتی سردم و تو در خنده های گرم چنان مستانه به سر میبری

 که دگر هیچ یادی از کسی که سالیان سال ترا عاشقانه می نگریست و صادقانه دوست داشت نمیکنی

بلی من دگر برای تو تمام شده ام و با رفتنت مرا از پیش تنهاتر کردی

  شاید تو اکنون خوشبخت باشی کاش میدانستی که من آرزویی جز شاد بودنت ندارم

کاش...

اما تو رفتی و حتی برای احترام به تمامی روزهایی که در کنارم بودی نگاهی به نشانه عشق نکردی

 و من دوباره شکستم و این بار آنقدر شکسته شدم که ساده میگویم