هر پاره ی آن از خود قصه ها دارد .
عزیزم برایت نامه مینویسم ای عزیز گمشده یی از دست رفته .
ای عزیز که بعد رفتن تو داستان زندگی من به درد و غم و غصه پیوست
ای گمشده ی که با دستان خود مرا با آرزوهایم دفن کردی
من با تو اغاز نکرده بودم که تو بدون هیچ بهانه ی عشق مرا پایان بدهی
یا من با تو عهد بیوفایی بسسته نکرده بودم که امروز تو عهدم را بشکنی
من هم نفس ات شدم ولی نگفتم که در نیمه راه مرا رها کن
بعد از رفتنت من در حسرت دوری تو سر تا پا میسوزم و درد میکشم
و احساس میکنم که این درد جان گداز تا ابد در جسم و جان من باقی خواهد ماند
زمانیکه قلم بر میدارم تا از تو و از خاطرات تلخ و شیرین گذشته چیزی بنویسم
از شدت درد قلم آه میکشد و به گریه میآید . ای گمشده ی که دلم را با سنگ نا امیدی زدی
شاید این داستان تو بمیرد و من این داستان را در دلم دفن میکنم
مگر با این سنگ دلم چندین پاره شد فراموش نکنی که هر پاره ی آن از خود قصه ها دارد
نوشته شده توسط نادیه ساعت 26 . 10 2011 . 09 .09