فریبم داد ....
تمام خاطراتم با نگاهش زنده شد. ناخوداگاه لبخندی در ذهنم نقش بست.
چندسالی از رفتنش گذشته بود . هربار با تکرار کردن اسمش باران شدیدی در چشمانم میگرفت.
و حالا من تنها کسی هستم که با همین چشمهای اشک آلود به استقبالش آمدم.
میدانم که او هم گذشته را از یاد نبرده است ! او من را فریب داد و رفت.
وای بر من که انقدر ساده بودم
از ان پس من ماندم و این قلب پر از کینه و این صحرای بیکران و آسمان نیلگون !
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۰/۰۶/۲۶ ساعت 0:45 توسط نادیه نیکزاد
|
دوستان عزیز و گرامی : وبلاگ که فعلا در آن قرار دارید چکیده از مجموعه اشعار و نوشته های است که من آنرا خدمت شما عزیزان تقدیم میکنم از همه شما ارزو دارم که بادادن نظریات و پشنهادات تان در بهتر سازی وبلاگ من مرا کمک و همکاری نماید. ( نا د یه نیکزاد )