ای سر نوشت از تو کجا می توان گریخت ...

 من راهء آشیان خود از یاد برده ام ...

یکدم مرا به گوشهء راحت رها مکن ...

 با من تلاش کن که بدانم نمرده ام ...

گفتــم ای سلطـــان خوبان رحـم کــــن بر این غـــریب
گفت در دنبال دل ره گــــم کـــند مسکـــــین غریب
گفتمــش مگـــذر زمانی گـفت معـــذورم بــــدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب...