شب های سرد و سخت ..
شبهای سخت زیادی را گذراندم
شبهایی که آرزو میکردم روز فرا نرسد
من در این اتاق سرد,که دیوارهایش دیگر تحمل نگاه خیره ام را ندارند
برای همیشه در خودم غل و زنجیر شدم و جز بی ارزشی خود چیز دیگری احساس نکردم
دیگر نمیتوان ماند
باید رفت
اما به کجا؟من متعلق به جایی نیستم...
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۲/۰۸/۰۵ ساعت 21:58 توسط نادیه نیکزاد
|
دوستان عزیز و گرامی : وبلاگ که فعلا در آن قرار دارید چکیده از مجموعه اشعار و نوشته های است که من آنرا خدمت شما عزیزان تقدیم میکنم از همه شما ارزو دارم که بادادن نظریات و پشنهادات تان در بهتر سازی وبلاگ من مرا کمک و همکاری نماید. ( نا د یه نیکزاد )