عشق تو
عشق تو همچون يک خواب خيالي بر ذهن من سايه انداخته است
و چشمان من ياراي مقابله با آن را ندارد ...
کاش بار عشقت را کمي سبک تر بسته بودم و به کلبه قلبم آورده بودم
تا اکنون سنگيني آن مرا نيازارد ...
تو همه چيز را با خود بردي جز يک چيز
احساس من به تو را ، که به عنوان يادگاري به جا گذاشتي و رفتي
و حال از تو همان به يادگار مانده است
که نام حقيقيش عشق است ... آن هم عشق تو
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۸۶/۰۹/۰۵ ساعت 10:4 توسط نادیه نیکزاد
|
دوستان عزیز و گرامی : وبلاگ که فعلا در آن قرار دارید چکیده از مجموعه اشعار و نوشته های است که من آنرا خدمت شما عزیزان تقدیم میکنم از همه شما ارزو دارم که بادادن نظریات و پشنهادات تان در بهتر سازی وبلاگ من مرا کمک و همکاری نماید. ( نا د یه نیکزاد )