میخواهم این قطرات اشکم برایت پند باشد تا دیگر تنهایم نگذاری




سبدی از دل تنگی هایم را به دوش گرفته بودم

 و به این می اندیشیدام که هر گاه تو را دیدم

یا با تو سخن گفتم آن دل تنگی ها را با تودر میان بگذارم

اما ان هنگام که نوای دل نشین تو به گوشم رسید و تصویر چهره دوست داشتنی تو را در

 ایینه دل من نقش بست دانستم  که دیگر دلتنگ نیستم و

  دل تنگیم برای تو بوده است 

تو امدی به دنیایی که همچون تو نداشت و هرگز نخواهد داشت 

خداوند یک نفر را افرید به نام تو 

و خدا خواست که برای من کسی مثل تو نشود
 
و خدا خواست همیشه به یاد تو تنهاترین باشم


و هر شب و هر روز هر وقت که فکرش را بکنی با خاطرهایت خلوت کنم


و بیا بخواب در رویای من و در آرزوهایم بیدار شو


که من خیابان ساکتی هستم و پیوسته خواب قدمهای تو را می بینم


و بیش از این پنجره را چشم انتظار نگذار چرا که این پنجره مال من است


و من در این پنجره میخواهم ترا بیابم 


 جان تو ای جان من