دلم برایت تنگ شده اما  من ميتوانم اين دوري را تحمل كنم

 به فاصله ها فكر نميكنم  ميداني چرا ؟

 آخر جاي نگاهت را نگاهم مانده

 هنوزعطردستانت را ازدستانم ميتوانم استشمام كنم .

رد احساست روي دلم جا مانده ميتوانم تپش هاي قلبت را بشمارم

 چشمهاي بيقرارت هنوزم بامن حرف ميزنند 

حالا چطور بگویم تنهایم ؟ چطور بگویم تو نيستي ؟

چطور بگویم با من نيستي ؟ آره خودت ميداني

ميداني كه هميشه با مني آخر تودر قلب مني

آره تو قلب من براي همينه كه هميشه با مني

براي همينه كه حتي يک لحظه هم ازمن دور نيستي

براي همين كه ميتوانم دوريت را تحمل كنم

آخرهر وقت دلم برایت تنگ ميشه

هر وقت حس ميكنم ديگرطاقت ندارم ديگر نميتوانم تحمل كنم

دستهایم را ميگذارم روی صورتم و يک نفس عميق ميكشم

 صداي مهربانت را ميشنوم و آخر همهء اينهابه يک چيز ميرسم

به عشق و به توآره به توآن وقت دلتنگيم بر طرف ميشه

ان وقت ترا نزديكتر از هميشه حس ميكنم

ان وقت ديگه تنها نيستم

حالا من اين تنهايي را خيلي خيلي دوستش دارم

به اين تنهايي دل بستم حالا ميدا نم كه اين تنهايي خالي نيست

پر از ياد عشق است. پر از اشكهاي گرم عاشقانه است .