انسانیت آیا هنوز وجود دارد ؟
انسان کیست ؟ کسی که دو چشم دارد و دو دست و دو پا ؟
کسی که یک قلب مهربان دارد و یک لب خندان ؟
کسی که در دفتر نقاشیایمان وقتی بچه بودیم میکشیدیم ؟
نه این گونه نیست !
انسانیت در این زمان این گونه است !
انسان هایی که توقع عشق و مهربانی و صداقت از دیگران دارند
در حالی که خودشان این گونه نیستند !
انسان هایی که عشق بازی کار روز مره یشان است یا بهتر است بگویم هوس بازی
انسانهایی که ازدورغ دم ازعشق میزنند برای توجیه هوس بازیشان قانونی اختراع کرده اند
به نام قانون پایستگی عشق که بر اساس این قانون :
عشق هیچ گاه از بین نمیرود .
بلکه از صورتی به صورت دیگر و از فردی به فرد دیگر منتقل میشود !
آیا به راستی معنی عشق این است ؟ آیا این عشق است یا هوس ؟
مگر عشق این نیست که در غم هاو شادی هاو دردها یک دیگر شریک باشیم ؟؟؟
ولی من دراین زمان عشق را این گونه نیافتم !
من در این زمان دیدم که عشق بازیچه شد دیدم که عشق در ذهن ها خراب شد !
دیدم که تنها چیزی که انسان های این زمان از عشق میدانند
این است که میتوان با اسم آن به اهدافت برسی !
واقعا تاسف انگیز است !
جای تعجب هم نیست .زیرا در این زمان همه چیز وارونه شده است !
مشکل فقط عشق نیست .کاش فقط عشق فراموش می شد ! کاش !
ولی با این ها باید چه کرد ؟ انسان هایی که با زبانشان به آدم زخم زبان میزنند
انسان هایی که به دنبال یک ضعف دیگران هستند تا آن را به رخ او کشیده و به همه بگویند
انسان هایی که برای شکست دادنت و رسیدن به هدفشان هزار تا کار انجام میدهند
انسان هایی که حسادت کورشان کرده و نمیتوانند موفقیتت را ببینند
انسان هایی که از عذاب دادنت لذت میبرند
و با این کار به قول خودشان حرصتان را در آورده و آرام میشوند
انسان هایی که تنها بودنت برایشان مهم نیست و فقط وقت تنهایی خودشان ترا میخواهند
انسان هایی که فکر میکنند حق زندگی فقط مال آن هاست و بس
و فقط در این دنیا باید فکر خود بود !
با این ها باید چه کار کرد ؟؟؟
آیا معنی زندگی کردن این است ؟؟؟
شاید سهرابک اگر الان بودی میگفتی :
چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید
ولی سهرابک انسان های زمان تو با زمان من فرق داشتند
هر جور که می بینم فرقی نمی کند انسان ها همان انسان هستند
و رفتار هایشان همان رفتار !
روزگاری دائم با خود این جمله را میگفتم :
زندگی زیباست در مسیرش هر چه نازیبایست آن تدبیر ماست
ولی اکنون میبینم این نازیبای ها تنها تدبیر من نیست
این نازیبایی ها آنقدر آشکار است که نیازی به تدبیر کردن ندارد
آن ها را با قلبت و چشمت میتوانی حس کنی و ببینی
تو هم حتما مثل من به این می اندیشی که با این وجود چگونه باید زندگی کرد ؟؟؟
دو راه وجود دارد یا خوب بمانی و تحمل کنی و باور کنی که زمان ما این گونه هست و کاری نمی شود کرد
یا اینکه همرنگ جماعت شوی .
انتخاب با توست
البته راه سومی هم وجود دارد او بیاید !
شنیدم جهان زیبا خواهد شد اگر او بیاید .
ولی او نمی آید .حق هم دارد برای چه بیاید برای چه کسی بیاید ؟؟؟
برای کسانی که حتی یادشان رفته انسانند ؟؟؟؟
شاید برای این نمی آید که میداند اگر بیاید کسی در زمین نمی ماند
شنیدم که وقتی بیاید همه بدان از بین میرودند
اگر او بیاید کسی باقی می ماند ؟؟؟
جز اندک کسانی که خوب هستند و یار او کسی باقی نمی ماند .
آیا این یار اندک برای او کم نیست ؟؟؟؟
شنیدم برای آمدنش یاران بسیار نیاز است .
پس او هم به زودی نخواهد آمد !
شاید هیچ وقت نیاید
این گونه که من میبینم هر چه زمان میگذرد بدان بیشتر میشوند !
کاش کمی به خودمان می آمدیم !
کاش!