نوروز تان مبارک

 

 
 

 

مریم حیدر زاده

 

                                                . نامه هایی که پاره کردم .

    ای کاش شمع میتوانست به جای جمع آب شود  .

قشنگ ترین تولد شب آغازین بی دغدغه ماندن در گهواره است

 چرا که بعد از آن عمر ی سخن و شریک شدن با اشک چون فواره است

و آخرش آرزوی رسیدن به نقطه ای در آن سوی سیاره است .

گمان میکنم کسی هرگز تولد خود را نخواهید دید.

زیبا ترین تولد ها تنها آنهاییست که در رویا برای کسی میگیریم و یا کسی برایمان میگیرد.

و من تمام اسفند که نامش هم مانند ساکنانش مقدس است

 برایت در جایی دور پشت بوته های بی خار گل سرخ با  که در آستانه افتادن به هم رسیدند

 و با شمعی که به جای من و تو آب می شود تولد خواهم گرفت .

بزار یک چیزی بمانه بین من و خودت ............

 

دوستت دارم

 

 

 

ميريزد . ميريزد

 

وفاي شمع را نازم که بعد از سوختن به صد خاکستري در دامن پروانه ميريزد . 

نه چون انسان که بعد از رفتن همدم گل عشقش درون دامن بيگانه ميريزد .

خط زندگی

کاش میشد قلبها آباد بود کینه وغمها به دست باد بود

کاش میشد دل فراموشی نداشت نمنم باران هم آغوشی نداشت

کاش میشد گم شوند این کاشهای زندگی پشت نقاب بندگی

،کاش میشد کاشها مهمان شوند در میان غصه ها پنهان شوند

کاش  میشد آسمان رنگین نبود ردپای قهروکین رنگین نبود

کاش میشد روی خط زندگی !  باتو باشم تا نهایت سادگی !

عشق تو

 

زیباترین تصویری که در زندگانیم دیدم،نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود  .

 زیباترین سخنی که شنیدم ،  سکوت دوست داشتنی تو بود .

زیباترین احساساتم ،  گفتن دوست داشتن تو بود  .

 زیباترین انتظار زندگیم ،  حسرت دیدار تو بود  .

 زیباترین لحظه زندگیم ،  لحظه با تو بودن بود  .

 زیباترین هدیه عمرم ،  محبت تو بود  .

 زیباترین تنهاییم ،  گریه برای تو بود  .

 زیباترین اعترافم   . . . .   عشق تو بود .

 

خاموش خاموشم

 

 

کلبه ساخته ام

 

هر وقت دلتنگ شدی به یاد بیار  کسی را که خیلی دوستت داره

 

هر وقت ناامید شدی به یاد بیار   کسی را که تنها امیدش توئی

 

وقتی پر از سکوت شدی به یاد بیار   کسی را که به صدات محتاجه

 

وقتی دلت خواست از غصه بشکنی    به یاد بیار کسی را که دردلت  کلبه ساخته

 

تنها ماندم

 

 

شايد كه مرديم

 

وقتي چو مرغان از كنار هم پريديم

وقتي به سوي آشيان ها پر كشيدي

ديگر ز فرداهاي مبهم نا اميديم.

شايد كه زير آسمان ديگر نمانيم.

شايد كه مرديم

شايد كه ديگر

با هم گل الفت نچيديم .

بايد به كام دل بگرييم .

شايد پس از اين يكدگر را

 

انتظار

 

شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهيه .

اما معنيش را شايد سالها طول بکشه تا بفهمي  !

تو اين کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدامش دل شير مي خواهد

تنهايي  ،   چشم براه بودن  ،

غم  ؛  غصه  ،   نا اميدي ،

 شکنجه رو حي ،دلتنگی ،  صبوری ،  اشک بیصدا ؛

 

وفا

 

 

 

 

ارام ارام

 

آروم نشستی رو به روم...

 

نگو

 

نگو بار گران بودیم و رفتیم

نگو نامهربان بودیم و رفتیم

نگو اینها دلیل محکمی نیست

بگو با دیگران بودیم و رفتیم

سزا

 

 

جدایی ؟

 

به چه می خندی تو ؟

به مفهوم غم انگیز جدایی ؟

به چه چیز ؟

به شکست دل من ؟

یا به پیروزی خویش ؟

به چه می خندی تو ؟

به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد ؟

یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد ؟

به چه می خندی تو ؟

به دل ساده ی من می خندی .

که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست .

خنده دار است بخند ...

 

روزهاي بي تو بودن

 

شبها چراغ دلت را روشن بگذار، تا فرشته ها راه خود را گم نکنند.

شبهاي بي فرشته سنگين مي گذزد، مثل روزهاي بي تو بودن

 

وقت وداع

 

چه شامها که چراغم فروغ ماه تو بود 

پناهگاه شبم گیسوی سیاه تو بود 
                                          

   اگر به عشق تو دیوانگی گناه منست

 ز من رمیدن و بیگانگی گناه تو بود

بلور اشک به چشمم شکست وقت وداع 

 که اولین غم من آخرین نگاه تو بود  

 

آخرین لحظه تلخ دیدار

 

 

عشق همیشگی من

 

 انقدر دلم برایت تنگ میشه که از شدت دلتنگی می خواهم گریه کنم .

هیچ وقت در عمرم اینقدر دلتنگ و عاشق نبودم .

 اما نمی توانم همه ی دلتنگیهایم  رابرایت بگویم .

 می ترسم نگرانیت برای پیدا کردن کار بیشتر شود .

 کاملا درکت می کنم، می دانم که انقدر احساس مسوولیت می کنی

 که اگر ببینی من چقدردلتنگم فشار زیادی را از جهت نداشتن کار متحمل میشوی

 در صورتیکه من با وجود همه ی دلتنگیم از مشاهده ی تلاشت لذت می برم

 و به انتخابم و شناختم از تو اطمینان بیشتری پیدا می کنم .

 وقتی می بینم به هر چیزی راضی نیستی و اهداف بزرگی داری بهت افتخار می کنم .

 دوست دارم بتوانم همسر خوبی برایت باشم دلم می خواهد

هیچ وقت احساس نکنی چیزی در زندگی کم داری .

 عشق همیشگی من  ...

 

عزیزم

 

 

تقدیم تو باد عزیزم

 

از خیلی ها  ...

 

دوست من سنگ صبور غمهایم به دیدنم بیا که خیلی تنهایم


کسی نمی فهمه چه حالی دارم چه دنیای رو به زوالی دارم


لیلا ام و دل زده از خیلی ها خیلی دلم گرفته از خیلی ها  ...

زندگی

 

 

یاد یار

 

ازعمق جانم برای هر نگاهت می میرم برای هر لبخندت جان می دهم
 
 تو نیستی اما من احساست می کنم منتظر لحظه ای هستم
 
 که دستانت رادر دست بگیرم در چشمانت خیره شوم ودوستت دارم را بر زبان اورم
 
 منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم وسرم را روی شانه هایت بگذارم
 
 گل من بی تو مرا طاقت بودن نیست عشق من من صد بار دلم را به تو می دهم
 
 بدون تو زندگی برای من چون جهنم است ای یار عزیزم تورا در کجا پیدا کنم
 
اشک در چشمان من جمع شده اما افسوس تورا نمی توانم از نزدیک ببینم
 
ولی می دانم که دل تو هم با من است
 
افسوس بر این دنیای بی وفا که نمی گذارد دو یار به راحتی به هم برسند
 
خدایا عاشقم بیش از این مرا عذاب نده
 

وهنوز منتظرم

 

بخدا انتظار خیلی سخت است اما اگر برای تو باشه بازم شیرینه 

اینقدر سخته چشمت به صفحه ی موبایلت باشه تا ببینی خبری ازش میشه

سختر اینکه براش  sms  بزنی وهیچ جوابی نیاید   

سخته دوستش داشته باشی و برایت توجه نکنه سخت است که تو برایش بمیری

 واو ازت سراغ نگیره سخت است که بخوای بغضت را نگه داری

 سخته سخته سخته و دردناک 

بغضم گرفته نمیتوانم نفس بکشم چشمایم پر اشک است

   دستهایم میلرزه وهنوز منتظرم

من دوباره یادم امد که دارم بی خودی دست و پا میزنم

ایسادم روی برفها که داره آب میشه

 

 

نفرين

 

 

هر کس که دلي داشت به دلدار سپرد

اين دل نفرين شده ي ماست که تنهـــــــــاست هــــــــــنوز

 

وفا

 

در رفاقت با وفـــــــا بودن شرط مردانگيست

 ور نه با يك استخوان صد سگ رفيقت مي شود

               

                  

عشق پنهان

 

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم     هرگز دلم را نمی شکستی

 

اگر می دانستی که نگاهت به من راستی می دهد      هرگز نگاهت را از من نمی بریدی

 

اگر می دانستی تکیه گاه من هستی       هرگز دستت را از من جدا نمی کردی

 

اگر می دانستی تک ستاره آسمان دل من هستی      هرگز چشمانت را از من پنهان نمی کردی 

 

اگر می دانستی که انتظار پایان دارد       هرگز انتظار را بر سر در قلبت نمی نوشتی

 

اگر می دانستی که فراموشت نمی کنم      هرگز فراموشم نمی کردی

 

این عشق را ازمن نگیر

 

دوستت دارم  بی تو نمیشه                                                    

              

هرگز به بی تو بودن فکر نمیکنم چون تو نور زندگی منی

پس بیا و با رفتنت مرا با عشقت تنها نذار                                                     

چون می دانم که بدون تو قلبم حاضر به تپیدن نیست

 تپش قلبم یک معنی داره اوهم تویی

وبی تو زندگی  مثل یک شب ظالم , ظلمت خودش راسرم خراب میکنه

 عشق تو تنها پرتواست که این ظلمت را برایم روشن میکند

 ازتو خواهش میکنم که این عشق را ازمن نگیر

 

پرواز

 

 
  قفس براي پرنده هاست

اما کدامين پرنده قفس را دوست دارد من پرنده نيستم 
 

اماسال هاست که دلم درقفس تنهايي محبوس است

دستي کیست تا اين قفس را بگشايد

و پرواز رابرمن بياموزد
 

دوستت دارم  

: برای تویی که قلبم را شکستی می نویسم  

 تویی که خاطراتت تنها امید زیستن برای من است « همچنان دوستت دارم »

می دانم که تو هیچگاه این جمله را درک نخواهی کرد

اما نمی دانم چرا شاید تو هنوز وسعت عشق مرا در نیافته ای

شاید تو هنوز نمیدانی که من چگونه دوستت دارم  

 یادم می آید که می گفتی ساده باش حال ساده می گویم :

 

ديوانه وار دوستت دارم

 

از پشت شيشه هاي بزرگ دلتنگي گريه ميكنم و آرزو ميكنم

كه كاش براي يك لحظه فقط يك لحظه آغوش گرمت را احساس كنم ،

  ميخواهم سر روي شانه هاي مهربانت بگذارم تا ديگر از گريه كم نشوم .

  تو مرا به ديار محبتها بردي و صادقانه دوستم داشتي

 پس بيا و باز در اين راه تلاش كن اگر طاقت اشكهايم را نداري

 در راه عشقي پاك تر و صادقانه تر زيرا كه من و تو ما شده ايم

  پس نگذار زمانه بيرحم دلهايي را كه از هم جدا نشدني است

 را به درد آورد دلم را به تو دادم و كليدش را به سوي آسمان خوشبختي ها روانه كردم

 چه شبها كه تا سحر به يادت با گونه هاي خيس از دلتنگي ها به سر بردم

 چه روزها با خاطراتت نفس كشيدم پس تو اي سخاوت آسماني من  ...

مرا درياب كه ديوانه وار دوستت دارم

 

بی کس ،  بی نفس،میروم

 

کاش درکنارم بودی،کاش میتوانستم تو را درآغوش بگیرم ونوازش کنم .....

باورم نمی شود که از من این همه دورهستی و فاصله بین من وتو بیداد میکند  ...

کاش میتوانستم دستانت را بگیرم وبا تو به اوج خوشبختی بروم  .....

کاش میتوانستم بوسه ای برگونه مهربانت بزنم ای کاش،کاش،کاش ....

دلم بدجوری هوای تو را کرده عزیزم ....

دلم بد جوری در حسرت دیدار تو هست بهترینم ....

باورم نمی شود، این همه فاصله دربین من وتو غوغا میکند

 ودریای غم ودلتنگی درقلب هایمان طوفان به پا میکند .

امواج تنهایی مثل خنجردرقلب هایمان مینشیند و ای کاش در کنارم بودی ....

کاش در کنارم بودی و دلم را از امید وآرزوهای انباشته شده خالی میکردی ....

باورم نمیشه  سخت است باور کردنش با نبودنت در کنارم گویا در این دنیا تنهای تنهایم 

بی کس ،  بی نفس،میروم

با همان پاهای خسته،در جاده ای که به آن سوی غروب خورشید ختم شده است  .

کاش که تو در کنارم بودی آن گاه دیگر هیچ آرزویی از خدای خویش نداشتم...

سخت است ولی باید نشست در گوشه ای و گریست و انتظار کشید

 تا تو به سوی من بیایی و ای کاش تو در کنارم بودی .

باورم نمی شود رفته ای و بار سفر را بسته ای عزیزم

،دلم بد جوری برای تو تنگ است باورم نمی شود که رفته ای و  ......

 

اینده

 

 

 

كاش مرگ

 

كاش واژه حقيقت آنقدر با لبها صميمي بود كه براي بيانش به شهامت نيازي نبود .

 كاش دلها آنقدر خالص بودند كه دعاها قبل از پايين آمدن دستها مستجاب مي شد .

 كاش شمع ، محبت حقيقي را در تقلاي بال و پر سوخته پروانه مي ديد و او را باور مي كرد .

كاش مهتاب با كوچه هاي تاريك شب آشنا تر بود .

 كاش بهار آنقدر مهربان بود كه باغ را بدست خزان نمي سپرد.

 كاش فرياد آنقدر بي صدا بود كه حرمت سكوت را نمي شكست و بالاخره ........

  كاش مرگ معني عاطفه را مي فهميد ......

 

 

خیال تو

 

 

 

چشمان تو ...

 

این عکس را تقدیم میکنم به ان چشمی که وجودم را تسخیر کرد و  عاشقم کرد و رفت  .....

اندیشه ی فردا

 

 

خدانگهدارت!

 

چه وداعی !  چه درد جانکاهی  ...

چه سفر کردن غم انگیزی !

وای بر من ،  نداد گریه مجال  ...

چه بگویم ،  فشار غم نگذاشت که بگویم  :

خدانگهدارت !

 

آه  ...

 

زیر باران گریه میکنم

زیر باران گریه میکنم که نبینی گریه هایم را

نشنوی بغض صدایم را  ...

نبینی شکستن هایم را  ..

در خیابان تک وتنها راه میرم که نگی دوستت ندارم

نگی باورت ندارم  ...

نگی که تنهایت میذارم

نمی خواستم که بدانی از دوریت دلم میگیره

وقتی که بغضم شکستْ زیر باران گریه کردم

نمی خواستم که بدونی  ...

آه  ...