فرقش چیست ؟
گريه کردم که بداني زندگي بي غم نميشه
اگر دستم بگيري از غرورت کم نميشه
میدانی فرق تو با خون چی است ؟
خون میره در قلب و بر میگرده ولی تو رفتی در قلب بر نمیگردی
گريه کردم که بداني زندگي بي غم نميشه
اگر دستم بگيري از غرورت کم نميشه
میدانی فرق تو با خون چی است ؟
خون میره در قلب و بر میگرده ولی تو رفتی در قلب بر نمیگردی
اگر روزي دشمن پيدا كردي ، بدان در رسيدن به هدفت موفق بودي !
اگر روزي تهديدت كردند ، بدان در برابرت ناتوانند !
اگر روزي خيانت ديدي ، بدان قيمتت بالاست !
اگر روزي تركت كردند ، بدان با تو بودن لياقت مي خواهد .
اگر شب خوابت نبرد به آسمآن نگاه کن . ستاره هارا بشمار اگرکم امد !
برو قطرات بارآن رابشمار . اگر کم آمد !
به عشق من فکر کن چون عشق من هرگز کم نمییاید
دوستت دارم
و من از دیدگان سرد تو یک روز می خوانم
سرود تلخ و غمگین خداحافظ
مرا از یاد خواهی برد و از یادم نخواهی رفت
من این را خوب می دانم
که روزی هم مرا از خویش خواهی راند
و قلبت را که روزی آشیان گرم عشقم بود خواهی برد
تو از یادم نخواهی رفت
و چشمان تو
هر شب اسمان تیره احساس من را نور می پاشد
و من با خاطراتت زنده خواهم بود
چه غمگینم از این رفتن
و از این روزهای سرد تنهایی چه بیزارم
مرا از یاد خواهی برد
میدانم
و می دانی که از یادم نخواهی رفت...
دوست دارم بدانم بعد از مرگم چه کسی اولین اشک را میریزد ؟
آخرین کسی که فراموشم می کند کیست ؟
بعد از مرگم دستهایم را بیرون تابوت بگذارید .
تا همه بدانند که چیزی خواستم که هرگز به آن نرسیدم .
چشمهایم را باز بگذارید تا همه بدانند که همیشه چشم انتظار بودم ،
روی تابوتم پارچه ای سیاه بکشید .
تا همه بدانند همیشه جز سیاهی چیزی بالاتر نیست ،
روی تابوتم بنویسید که این نقطه ی
عشق است نه مرگ
قول میدهم هیچ نگویم ... فقط امشب به خوابم بیا .
تنم بوی باران میدهد !
من فقط پاک و صاف... دور از چشمان تو به آیینه ها گفتم تو را عاشقم ... همین ..
پاكترين كلمه وجدان است .
تلخ ترين كلمه جدايی است .
زشت ترين كلمه خيانت است .
سخت ترين كلمه تنهايي
سفر برايم هيچ چيزبه جز دلتنگي ندارد . اما زندگي به من آموخت
براي بهتر ديدن عظمت و شکوه هر چيز ،
بايد قدري از آن دور شد
هوا سرد بود و باران آرام آرام از دل سرد آسمان مي باريد ، زمين خيس شده
و آسمان تيره و تار، ساعتي مانده به رفتن خورشيد و آمدن ماه ، گوشه اتاق
همان جاي دنج وساکت هميشگي شمعي آرام مي سوخت ،مي تابيد و به همه نور مي داد
و باشعله کوچک و کم نورش همه جا را نيمه روشن مي کرد ، ذره ذره آب مي شد
ودر تنهايي و سکوت غم بارش با خود زمزمه مي کردو تنهايي و سکوت را مي شکست
اتاق تاريک و خلوت بود ، سکوت بود و زمزمه دلتنگي هاي شمع ،شمع
تنها با خود زمزمه مي کرد و از غريبي و تنهايي مي گفت و خود را تسکين ميداد
عشق برای تو . احساسم برای تو . زندگیم برای تو .
من هیچی نمی خواهم . با قلب واحساس من بازی کن این قلب سرگرمی تو .
تو شاد باش من می سوزم . تو بی خیال باش من می سازم .
در راه عشق تو مثل آتش سوختم . اینک خاکسترم جامانده است .
خاکستری که تنها با یاد محبت و عشق تو دوباره شعله ور خواهد شد .
در راه عشق تو چه سختی هایی کشیدم. چه شکنجه هایی دیدم .
چه غم وغصه هایی چشیدم. و چه اشکهایی که نگو برای تو ریختم .
غرورم را شکستم . از همه گناه هایت گذشتم. همه اینها فدای قلب بی وفای تو .
از آن سو ؛ تو از عشق سرد شدی. از این سو؛ من در عشق تو سوختم .
از آن سو ؛ تو بی خیال این دل عاشق من بودی .
از این سو من لحظه به لحظه به یاد تو دلتنگ تو بودم .
این دل من برای تو است. هرچی می خواهی آنرا بِشکن .
بشکن تا من همچنان بسوزم .
سوختن در آتش عشق تو به من گرمای یک زندگی براز اُمید را می دهد .
تو در آن سو در آسمان به ستاره هایی که چشمک می زنند نگاه می کنی .
من در این سو با حسرت به تو نگاه می کنم .
ودر حسرت آن روزهایی می نشینم که کنار هم بودیم
وهیچ کسی مثل ما همدیگر را دوست نمی داشت .
عزیزم تو با آرامش زندگی کن تا من با آرامش تو عاشقانه زندگی کنم .
اگر با شکستن این دل من دیدن آن لحظه که در عشق تو می سوزم
وبا عشقت می سازم ترا آرام می کند حرفی نیست دلم را بشکن .
وبا آن بازی کن.... اما یادت باشد
همیشه پشیمانی فایده ندارد ...
عشق يك فريب بزرگ و قوي است
و دوست داشتن يك صداقت راستين صميمي ، بي انتها و مطلق
عشق در دريا غرق شدن است .
و دوست داشتن در دريا شنا كردن !
عشق بينايي را مي گيرد
و دوست داشتن ميدهد
از کودک پرسیدم عشق چیست ؟
گفت ****** بازی
از نوجوانی پرسیدم عشق چیست ؟
گفت ****** رفیق بازی
از جوانی پرسیدم عشق چیست ؟
گفت ****** پول و ثروت
از پیرمردی پرسیدم عشق چیست ؟
گفت ****** عمر
ازیک عاشق پرسیدم عشق چیست ؟
چیزی نگفت ****** آهی کشید و سخت گریست
مي داني زيباترين خط منحني دنيا چي است ؟
لبخندي که بي اراده روی لبهاي يک عاشق نقش مي بندد
تا در نهايت سکوت فرياد بزنه .
دوستت دارم
وقتي كه خوابي : كاش پلك هايت بودم
بر چشم هاي عاشقت ديوانه وار فرود مي آمدم
ببین تنهای تنها استم فقط باران با من است و بس
دختر از پسر پرسيد من خوشگلم ؟
گفت نه .
گفت دوستم داري ؟
گفت هرگز ؟
گفت اگر بميرم برایم گريه ميکني ؟
گفت اصلا ؟
دختر چشمانش پر از اشک شد . هيچ نگفت :
پسر بغلش کرد گفت : تو خوشگل نيستي زيبا ترين هستي .
ترادوست ندارم چون عاشقت استم . اگر تو بميري برایت گريه نميکنم چون من هم ميمیرم
دارم می نویسم بغض در گلو دارم این مطلب را می خوانی
شاید نمی دانی چه بغضی داره وقتی یک نامه را می نویسی که کاغذش گنجایشش نداره
حرفا ریاد اما حیف که نمی شود بیشتر از این نمی دانم شاید ام نمی دانی که چه حسی حالی
داری که مجبور باشی برای چند روزی اشکهای مرا جاری کنی
خودت نتانی گریه کنی
برای اینکه حق گریه کردن نداری
خودت از خانه بیرون می زنی بدون اینکه کسی خبر شود کجا هستی
کجا می ری کی بر می گردی
اصلا بر می گردی یا نه ؟
هر کدام دردی دارن که نمی توان گفت بخواهم بنویسم گجایش نداره به خدا گنجایش نداره
مهاجرت دور شدن از خانه اونم به طول هزاران کیلومتر که معلوم نیست اون چه خبره .
آیا ما به هم میرسیم یا نمی رسیم ؟
سرانجام این داستان به کجا ختم خواهد شد ؟
ای سرنوشت تو دیگر سر به سر این دل بی طاقت ما نگذار و بگذار
بعد از این همه غم و غصه و اینهمه انتظار به آنچه که می خواهیم
برسیم و عاقبت همدیگر را در آغوش خود بفشاریم" این سوی
زندگی دو چشم خیس است و یک دنیا آرزو در دل" آن سوی زندگی
یک سرنوشت است و یک عالم بی خیالی" ما را رها کن از این انتظار
تلخ ای سرنوشت آیا ما به هم می رسیم یا نمی رسیم ؟
سرانجام این داستان به کجا ختم خواهد شد ؟
در تاریکی شب سه شمع روشن کردم
اولی برای بودنت ................دومی برای دیدنت ................... سومی برای بوسیدنت
در آخر هر سه را خاموش کردم برای در آغوش کشیدنت
از پشت شيشه هاي بزرگ دلتنگي گريه ميكنم و آرزو ميكنم كه كاش
براي يك لحظه فقط يك لحظه آغوش گرمت را احساس كنم ، ميخواهم
سر روي شانه هاي مهربانت بگذارم تا ديگر از گريه كم نشوم . تو مرا
به ديار محبتها بردي و صادقانه دوستم داشتي پس بيا و باز در اين راه
تلاش كن اگر طاقت اشكهايم را نداري . در راه عشقي پاك تر و صادقانه تر ،
زيرا كه من و تو ما شده ايم پس نگذار زمانه بيرحم دلهايي را كه از هم
جدا نشدني است را به درد آورد دلم را به تو دادم و كليدش را به سوي
آسمان خوشبختي ها روانه كردم چه شبها كه تا سحر به يادت با
گونه هاي خيس از دلتنگي ها به سر بردم چه روزها با خاطراتت نفس
كشيدم پس تو اي سخاوت آسماني من ...
مرا درياب كه ديوانه وار دوستت دارم
چشمانت را براي زندگي مي خواهم
اسمت را براي دلخوشي مي خوانم
دلت را براي عاشقي مي خواهم
صدايت را براي شادابي مي شنوم
دستت را براي نوازش میخواهم
پايت را براي همراهي مي خواهم
عطرت را براي مستي مي بويم
خيالت را براي پرواز مي خواهم
و خودت را.............. براي پرستش .
______*#######*
____*##########*
__*##############
__################
_##################_________*####*۸
__##################_____*##########
__##################___*#############
___#################*_###############
____#################################
______###############################
__ِِِ_____ـــــــــــــ######## خيلي دوست دارم #### ________=##########################
__________########################
___________*#####################
____________*##################
_____________*###############
_______________#############
________________##########
________________=#######*
_________________######
__________________####
__________________###
که بذر نیکی در آن می کارم
و با نام تو آن را آبیاری می کنم
تا گل عطرآگین وجودت در قلبم بروید.
خدایا!
چون ماهیان که از عمق و وسعت دریا بیخبرند
فقط می دانم ...
که معبود این دل خسته هستی
و اگر دیده از من برگیری
خواهم مرد .... به خدا قسم راست میگم
واگر میدانستی همیشه
اشک می ریزم هرگز تنهایم نمیگذاشتی !
وقتی تو آمدی ودستت را به سویم دراز کردی گفتم :
ازاین قفس چه میدانی؟
گفتی : آزادی .
گفتم از تنهایی ؟ گفتی : همزبانی.
گفتم ازمحبت ؟ گفتی: عشق
گفتم ازدوستی ؟گفتی صداقت
گفتم ازبهار ؟ گفتی طراوت.
گفتم ازسفر ؟ گفتی انتظار.
گفتم ازجدایی ؟
بازهم گفتم : جدایی ؟ سکوت تومراشکست وبه گریه انداخت.
به چشمهایت نگاه کردم وگفتم بگو وتومرا به اغوش گرفتی
وگفتی : جدایی هرگز. بی تو میمیرم
هرگز
بوسه زدوبال وپرش سوخت
بیچاره از عشق سوختن آموخت
فرق من وپروانه در این است
پروانه پرش سوخت ولی من جگرم سوخت
زمانی که قلبم را شکستی
احساس کردم بیشتر تو را دوست دارم .
ولی دادگاه آن زمان مرا محکوم به جدایی کرد . می خواستم
چند قطره اشک برای از دست دادنت بریزم
ولی افسوس
که تمام اشک هایم را برای به دست آوردنت ریخته بودم .
و به دست بیار آن چیزی را که نمیتوا نی فراموش کنی ...
برای چیدن ستاره حتی دستی دراز نکردند .
اما من به سوی زیباترین و دورترین ستاره دست زیدم
و با آنکه دستانم تهی ماند .. چشمانم
لبریز ستاره شد .
کاش گذر زمان در دست من بود تا لحظه های با تو بودن را آنقدر
طولانی میکردم که دیگر برای بی تو بودن وقتی باقی نمی ماند ...
تو مرا می فهمی
من تو را میخوانم
و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است
تو مرا میخوانی
من تو را ناب ترین شعر زمان میدانم
و تو هم میدانی
تا ابد در دل من می مانی ...
میان خنده ها و گریه هایم همیشه کسی هست
که ترانه هایم را تقدیمش می کنم .
ترانه ای خواهم ساخت . به چشمانش خواهم باخت
هر شب برای چشمانش ستاره ای از آسمان عشق
می چینم و هرروز از نگاه خورشید سخن می گویم
صدای او صدای آواز برگ های صنوبر است
وقلب اونیز همیشه در گهواره کوچک قلبم خواب است
او را می شناسم و دوستش دارم .
لحظه ای در کنارم باش تا ستارگان و کهکشان ها ببینند که ماهشان قمر من است
لحظه ای بگذار تا بوسه ای بر گونه ات زنم تا مرغ عشقان در حسرت عشقمان بمانند
لحظه ای بگذار تا برایت سرود عشق سر دهم تا قناری ها در حیرت خواندن عاشقانه ام بمانند
لحظه ای برای یک بار بگو که مرا دوست میداری تا بر رویا هایم پیروز شوم
لحظه ای بگذار تا دور چشمانت بگردم تاا نسانها بدانند که خدای من تو هستی
لحضه ای بگذار تا بر تو سجده کنم تا خلق بدانند قبله ام قلبه توست
و فقط بگو که مرا تنها نخواهی گذاشت
اگر با تو بودن اشتباه است
اگر تو رو خواستن اشتباه است
اگرعاشق تو بودن اشتباه است
اگر براي تو مردن اشتباه است
پس تو قشنگ ترين اشتباه زندگي من استی
مي خواهم از تو بنويسم براي تو كه در تمام لحظاتم وجود داري خنده هايم براي توست
با تو بودن مرا شاد مي كند و بي تو بودن مرا گريان.
تو با من هستي در حالي كه در كنارم نيستي تو با مني چون در قلب مني.
قلبم را با دنيا عوض نمي كنم چون تو در آني و من تنها تو را دوست دارم
كه سبزي مانند بهار استواري مانند كوه لطيفي مانند گل و رواني همچون دريا
هیچ وقت نفهمیدم عشق را چه رنگی می بینی ...
هر بار که خواستم احساسم را برایت نقاشی کنم ،
موقع رنگ آمیزیش گفتم :
مهربانم چه رنگی را دوست داری ؟
و تو بی تفاوت گفتی سیاه ...
اگر كسي دوستت داشت لازم نيست برایت بگوید دوست دارم .
ان با گفتن جمله ي مواظب خودت باش ثابت مي كنه كه دوستت داره ...
پس مواظب خودت باش
زندگي كوتاه تر از آن است كه به خصومت بگذرد و قلب ها گرامي تر از آنند كه بشكنند
آنچه از روزگار بدست ميايد با خنده نمي ماند و آنچه از دست برود با گريه جبران نميشود
برای تو مینویسم
که بودنت بهار من
و نبودنت خزان سرد من است
از کوه پرسیدم : عشق چیست ؟ گفت از من استوار تر
از دریا پرسیدم : عشق چیست ؟ گفت از من وسیع تر
از خورشید پر سیدم : عشق چیست ؟ گفت از من پر فرو غ تر
از آئینه پرسید م : عشق چیست ؟ گفت از صافتر ازمن
از خود عشق پرسیدم : تو چی استی ؟ گفت من سرگردانی پیش نیستم
باران آنقدر بباره تا همه ی دل های پاییزی شسته و بهاری سبز شوند
گاهی وقتها روزهایی هست که زندگی برای ما خیلی سخت میشه .
روزهایی که احساس میکنیم دیگر توان پیش رفتن نداریم .
حس میکنیم باید ذره ذره تسلیم شویم .
در این روزهای سخت تنها چیزی که میتو اند ما را به آینده ی روشن نزدیک کنه .
فقط همان یک ذره امیدی هست که گوشه ی دل ما ذخیره کرده بودیم .
ما وفتی تسلیم شرایط میشویم و خود ما را می بازیم که ذخیره ی امید ما به پایان برسه .
آنوقت است که زندگی تاریک میشود و دیگر نمیتوانیم نقطه ی روشنی در زندگی پیدا کنیم .
زندگی فرازو نشیبهای زیادی داره و هر کدام از ما نسبت به سرنوشتی که داریم .
باید با سختی ها و مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کنیم .
اگرمیخواهیم بایستیم و مقاومت کنیم باید دائم به ذخیره ی امید ما اضافه کنیم .
فقط نور امید میتواند زندگی ما را روشن کنه .
پس حواس ما باشه که مخزن امید وجود ما تخلیه نشه .
نا امیدی، بی تفاوتی و افسردگی ما را به تاریکترین نقطه ی زندگی میبره .
ماندن در این نقطه ما را خاکستر میکنه .
آسانترین راه برای حل مشکلات سخت است زندگی ما امیدوار بودن و مقابله کردن است .
نا امیدی ، سکون و مبارزه نکردن ما را به هدف ما نمیرساند .
همیشه وقت به یاد داشته باشید
وقتی گریه می کنید اوکسی که آرام تان میکنه
دوست تان داره
اما اوکسی که با شما گریه میکنه عاشق تان است
می خوام برات بنویسم به یاد روزهای انتظار
به یاد خلوتهای غبار به یاد لحظه های دیدار می نویسم که دوستت دارم
دوست دارم تا آخرین باقی مانده ی جانم تو را عاشق کنم
زندگی من در زلالی چشمان تو خلاصه شده
زندگی من در نفسهای بازدم تو جاری شده
زندگی من در همین از تو نوشتنها وسعت یافته
نفس کشیدن من تنها با یادآوری زنده بودن تو امکان پذیر است