می خواهم عاشق بمانم

 

می خواهم عاشق بمانم .... بگذار عاشق بمانم !

این لحظات زیبای عاشقی را از من مگیر !

بگذار عاشق بمانم ٬این قلب عاشق را از من مگیر !

دستهای گرمت را از من جدا مکن !

بگذار دوستت داشته باشم ٬مرا در به در این دنیای بی محبت مکن !

می خواهم از عشق تو بمیرم ...

بگذار بمیرم ٬مرا پشیمان از این عاشق شدن مکن !

خیلی دوستت دارم !

این کلام مقدس را باور کن !

دل من عاشق تو هست ٬

مرا دلتنگ لحظه های .....مکن !

قلب من برای تو ٬این قلب بی طاقتم را زیر پاهایت له مکن !

این لحظات زیبای عاشقی را از من مگیر

 

چیزی بنام عشق

 

امد گذشت از من و ساده سلام کرد

با یک نگاه کار دلم را تمام کرد 

پروانه های سبز نگاهش قشنگ بود

با یک نسیم خنده به من احترام کرد 

مشتی غزل ز دفتر احساس های خود

اورد و در کلاس دلم ثبت نام کرد 

چیزی بنام عشق در اعماق جان من

یکباره با تمام وجودش قیام کرد

اما چه زود رفت و دلم را دچار این 

انبوه زخم کهنه بی التیام کرد  

 

با هم بودیم دوست داشتیم

 

دیروز که با هم بودیم دوست داشتیم

 در مسیر های عبورمان مدام چراغ های قرمز ثبت شوند تا دیر تر برسیم

حالا که نیستی فرقی نمی کند که در مسیر سرگردانیم

چراغ های قرمز ثبت شوند یا چراغ های زرد

من بی تو با هیچ چراغی به خانه نخواهم رسید . 

 

ساده هم سوخت و خاکستر شد

 

خلوتگاه شبهای بی کسی ام تبدیل شده به گور آرزوهایم

آنجه که هر روز صبح گلهای ارغوانی را به نمایش در می آوردم

حالا تبدیل شده به دشتی پر از لاله های سوخته

منی که دل تنهایم را به وجود تو عادت داده بودم

حالا در کوچه های غربت به دنبال دلم می گردم

دلی که سالها پیش آن را به عنوان هدیه به قلب تو دادم

اما تو آنرا پس فرستادی ودل مغرور من زیر واژه های بی رحم تو خرد شد و شکست

او مدتها است که به من هم سر نزده است

نمی دانم کجا دنبالش بگردم ولی این را خوب می دانم

 که جایی در این دنیای بی وفا پیدا کرده است

بر سر گور آرزوهای بر باد رفته اش قدم می زند

دل من ساده بود و ساده عاشق شد

ساده هم سوخت و خاکستر شد

 

عید سعید فطر مبارک

 

 

تنهاییم تنها

 

تنها شادی من در زندگیم  این است که کسی نمی داند

تا چه حد غمگینم

 

به دنبال تو

 

برایت بارها باید بگویم که در رگهای من جاری شده چون خون

که از من ساختی بار دگر مجنون

شاید از شکوه عشق خانمان سوز برایت بارها باید قسم ها یاد کرد

برایت بارها باید سر سجده فرود آورد

شاید ز دست تو به تاریکی کوهستان غم باید سفر کرد

به دنبال تو تا خورشید باید رفت

به پیش پای تو شاید که چون یک مشت خاک بی بهاء گردم

برای قلب تو شاید خدا گردم

 

ولـــی باز هم  دوستــــــت دارم

 

با اینکـــــه میدانـــــم دوســت داشتــن گنـــاه اســـت     دوستــــــت دارم

با اینکـــــه میدانــــم پرستــــش کــار کافــــــــر اســـت    می پرستمــــــت

با اینکـــــه میدانــــم آخــر عشـــق رســوایـی اســت     عاشقــت میباشـــم

 گنـاهــکارم        کافـــرم        رســوایــم      

ولـــی باز هم  دوستــــــت دارم

 

 

ولی افسوس ......

 

سوگند را ساختیم تا سوگند یاد کنیم که عاشق بمانیم

با سوگند شروع می کنیم،با امید ادامه می دهیم و آرزوداریم با وصال ختم شود

سوگندمی خوریم به زیبایی عشق پاک که دل از هم نگیریم

که لحظه ای از یاد یکدیگر غافل نشویم

که برای هم باشیم و به یاد هم که دوست داشتن را از یادنبرده است

و با آمدن هر سپیده و شروع هر روز به یاد یکدیگر چشم به جهان بگشاییم
 
و در آخر سوگند به عشق که در غم و شادی باهم باشیم و شریک هم
ولی افسوس ......

 

راه های ما جداست

 

بگذار سرنوشت هر راهی را که می خواهد برود

 راه های ما جداست

این ابرها تا می توانند بروند چترمن خداست 

 

میدانم که نمییایی

 

چطور دلت امد بروی و بشکنی این قلب خسته ام را

مگر بهترین لحظه های عمرما با هم سر نشد ؟ 

چرا رفتی و شدی باعث دردم تو کم درکم کن کاش میفهمیدی

 یک کمی حرفم را جدایی از تو مثل یه تیر امد دقیقا نشست شکست قلبم را 

    شکست قلبم را  حالا روزا میگذرن و  من تنها اینجا

حالا چند ماه میشه که من هر بار میخواهم هر کاری کنم   

نمی خواهم داد بزنم بگویم که برگرد

میدانم که نمییایی

 

 

خدایا خدای تمام عالم

 

تو تنها كسي هستي كه

اگر بخواهم مشكلم را بگویم ، نبايد از منشيت وقت بگيرم

تو تنها كسي هستي كه  

اگر ساعتها همرایت حرف بزنم ، به ساعتت نگاه نميكني كه  وقتم تمام ميشه

تو تنها كسي هستي كه

اگرگرهي از كارم باز كني، لازم نيست با فرستادن تاج گل و  ازت تشكر كنم

تو تنها كسي هستي كه

اگرهر چي گريه كنم و اشك بريزم نميگي حوصله ام را بردي چقدر پرحرفي

تو تنها كسي هستي كه

حتي اگر بای اين همه وقت كه بایم دادي ازت تشكر نكنم

بازهم هرچقدر كه بخواهم برایم  وقت ميدهي

 

 میپرستمت

 

آن قدر گفته ام که مردمان حرف هایم را کلمه به کلمه از حفظ دارند

ولی باز هم فقط برای تو می گویم

ای امید من به زندگی ، سراپا احساسم و سراپا شوق برای تو .

دوست دارم نگاهت کنم ، انقدر نگاهت کنم که خود را فراموش کنم  .

 دوست دارم روزی تو را به اعماق خیال هایم ببرم

 تا ببینی که  درقله یخی خیالم با خطی درشت نام تو را حک کرده ام ،

 ستون های قصر خیالم را با چهره تو زینت داده ام و همه جا تصویر تو را نهاده ام .

نوکران و کنیزان من به تقدیس تو می پردازند

 ولی من تو را تا حد مرگ تقدیس و پرستش می کنم .

 

از من نپرس

 

 

از من نپرس که چرا تو خورشيد شدي و من سایه

اگر عمق فاصله ها زياد است و دست هاي تو دور تقصير من نيست

از من نپرس که چرا هميشه آخر کوچه هاي پرسه و ترانه من ميمانم و يک جفت نگاه خسته

از من نپرس که چرا از اين همه حرفهاي نگفتني لبريزم

بيهوده لجام تقصير را گردن تقدير نينداز 

اگر من اينجا بين حصار غربت و دوري ماندم

نه تقصير من است و نه تقدير .......

 

ضرب المثل چینی میگه

 

گاهی آنقدر سرگرم آرزو هستی که فراموش میکنی خودت آرزوی کسی هستی

هرگز از کسی که با من موافق بود چیزی یاد نگرفتم

با آنکه انتقام از دشمن حرام نیست در عفو لذتی است که در انتقام نیست

 ضرب المثل چینی میگه

 اگر از دوران مجردیت لذت نمی بری ازدواج کن

ان وقت از فکر کردن به دوران مجردیت لذت میبری

هیچ وقت به خودت مغرور نشو برگ ها وقتی میریزن که فکر میکنن طلا شدن

تمام محبتت را به پای دوست بریز اما نه اعتمادت را

ترجیح میدم بمیرمو سیاه پوشت کنم تا بمونمو فراموشت کنم

 هیچ وقت عشق را گدایی نکن چو ن به گدا چیز با ارزشی نمیدهند

دوست دارم زیر باران گریه کنم چون کسی اشکهایم را نمیبینه

 

       خيلي خسته ام باورم كن دنيا زندان است برایم

 

چقدر دلم گرفته...

به اندازه ي همه ي روزهاي زنده بودن و زندگي كردنم

به اندازه ي همه ي روزهاي ورق خورده و خاطرات زير خاكستر

چقدر دلم تنگه تنگ براي روياي بي مثالي كه خيلي زود براي درك كردنش دير ميشود

 و براي لحظات اوج به سوی ..........

براي نهايت هستي يه ادم تو ساده ترين لحظه ها و بي رياترين جمله ها

دلم گرفته...به اندازه ي خودم...به اندازه ي هليا...به اندازه ي خورشيد...

به اندازه ي تمام تنهايي شب نگاهم به اندازه ي توبه اندازه ي دنياي من

به اندازه ي خستگي از بي بهانه بودن خستگي از له كردن و گذشتن از بهانه ها

به اندازه ي خستگي از نقاب زدن ها بي احساس بودن ها سرد بودن ها

خلوت ها و خلوت ها و خلوت ها به اندازه ي اسمانم

به اندازه ي دل اسمانم به اندازه ي بي اندازه بودن

سرگردان بودن تو حصار لحظه ها كاش ميشد

بايه اشاره ي تو ازاد ميشدم

دلم گرفته به اندازه ي باران

 

کار ما تمام است

 

 

میدانم که میدانی ...

 

 

 

التماس

 

 

فرارسیدن شبهای قدر شهادت جانسوز حضرت علی ( ع )

بر حضرت مهدی ( عج ) و برهمه شیعیان دنیا

تسلیت عرض میکنم مرا از دعای تان فراموش نکنید

گروه اينترنتي پرشين استار | www.Persian-Star.org

 

تکیه گاه

 

 

الهی بی پناهان را پناهی     بسوی خسته حالان کن نگاهی

 

چه کم گردد زسلطان گر نوازد     گدایی را ز رحمت گاهگاهی

 

الهی تکیه بر لطف تو کردم     که جز لطفت ندارم تکیه گاهی

 

نهاده سر بخاک آستانت      گدایی ،  دردمندی ، عذرخواهی

 

خوشا آنکس که بندد با تو پیوند    خوشا آن دل که دارد با تو راهی

 

ز نخل رحمت بی انتهایت    بیفکن سایه برروی گیاهی

 

به آب چشمة لطفت فرو شوی    اگر سرزد خطایی ، اشتباهی

 

صبر کنی یا فراموش  ؟

 

صبر کردن دردناک است ، و فراموش کردن دردناکتر ،

 ولی از این دو دردناک تر این است که 

 ندانی باید صبر کنی یا فراموش .

خدایا

 

مگر من چه کردم که دنیای دردم  ؟

 

خواهم که به زیر قدمت زار بمیرم

 

 

فرياد زدم دوستت دارم

از کوچه هاي غمگين و مات و مبهوت دلم به تنهايي گذر کردم

صدايي آشنا ولي غمگين از دورا دور پيدا بود

 کنجکاوانه در جستجوي صدا گشتم تا رد پايي که انگار تازه خلق شده بود يافتم

 دنبال رد پا را گرفتم که منتهي به گورستان شد

 نا اميد در کنار گوري گمنام نشستم و سرم را پايين انداخته گريستم

ناگهان دستي بر شانه ام نشست سرم را بلند کردم چهره اي آشنا ديدم

که زغم آشفته بود پرسيد به خاطر چه دنبالم آمدي ؟

 فرياد زدم دوستت دارم اشک از گونه اش سرازير شد و گفت

 آرزو داشتم اين را در دنيا بشنوم نه حال که من در برزخ و تو در رويايي

 

 

عاشقانه

 

Click to view full size image

 بیا تا عشق ما را را با گلهای سرخ آغاز کنیم

 

 

انتضار

 

خدمات وبلاگ نویسان جوان           www.bahar20.sub.ir


 

ای وای

 

شعری زیبا

 


یک فاصله

 

ازراه دور به توعشق می ورزم تادیگر این فاصله ها را احساس نکنی

از راه دور ورود دلهای خودم را به تو میگویم وترا در اغوش محبت های خودم می فشارم

 اری ازهمین راه دور نیز میتوان دست در دستانم بگذاری و با هم قدم بزنیم

به خواب عاشقی میرویم تا این رویا برایم زنده شود

خاطرهایمان را همیشه در ذهنم مرو میکنم و هیچگاه نمیگذارم

 خاطره های لحظه های دیدارمان از ذهنم دور شود

 این فاصله ها را با محبت وعشقم از بین میبرم

وکاری میکنم همیشه احساس کنی در کنار منی

واین است برایم یک خواب عاشقانه بلی این است یک فاصله

 

 

 

 

حق با تو بود

 

حق با تو بود جدار آرزوهایم را می شکنم

همه را روانه می کنم  به سوی قلم و كاغذی كه روزی باد خواهد برد

چون اندیشه یی كه آنها را به شوق بهار روی گلبرگهای گلهای كنار پنجره ات نگاشته بودم

و باد پرپر کرد و برد همیشه حق با تو بود

می دانم دستم به خورشید نمی رسد چشمانم هم كه بیهوده آسمان سرگردان را می پاید

راستش را بخواهی حتی نمی دانم برای پایان كدام جمله باید شكل علامت سوال بشوم

تا جوابم را بدهی !

 

رخت بوسم

 

خوشا صبحي كه چون از خواب خيزم

به آغوش تو از بستر گريزم

گشايم در به رويت شادمانه

رخت بوسم به پايت گل بريزم

ندانم عاشقم  ؟

 

درون سينه آهي سرد دارم     رخي پژمرده رنگي زرد دارم

ندانم عاشقم  ؟  مستم  ؟  چه هستم  ؟  همي دانم دلي پر درد دارم

وفا

 

وفا را از ماهی بیاموز که وقتی از آب جداست می میرد .

 نه از زنبور که وقتی از گلی خسته می شود

 سراغ گلی دیگر می رود .

داستان

 

وقتی پایان داستان  دستان مهربان تو نباشد

بگذار قصه گو هر طور كه می خواهد

داستان را ادامه دهد

 

هرگز ,,,,

 

هرگز گمان مبر ز خيال تو غافلم 

 گر مانده ام خموش خدا داند و دلم

ادبيات عشق

 

لحظه رفتني ست و خاطره ماندني

تمام ادبيات عشق را به يك نگاه مي فروختم

اگر لحظه ماندني بود و خاطره رفتني ...

یک روز پاییزی

 

روزی را که رفتی یادت هست ؟

یک روز پاییزی

تو کنارم نشستی ولی خیلی زود زود تر از آنچه فکرش را می کردم

من دیگر می بایست تنها روی آن بنشینم

وقتی رفتی با تمام چشم های عالم گریستم

با تمام حنجره ها صدایت کردم ولی تو طلسم شده بودی

طلسمی که شکستنش محال بود

از آن روز به بعد دیگر من  مث پاییز شدم زرد و بی عاطفه ساکت و غمگین

دوست دارم برای همیشه پاییز بمانم

ولی تو بهار بودی و بهار هستی و بهار بمان

عشق پاییزی ات  N  تنها

 

پایان

 

همه چیز از چشمهایت شروع شد

راستش بدون مقدمه می خواهم بروم سر اصل مطلب

وقتی به ان چشمهایت نگا ه میکنم

  دلم پر میکشد بسوی انجایی که خودت را انجا پیدا کردم

و به قول شاعر

وقتی در چشمهانت خیره می شوم محو می شوم در غباری مه آلود

غرق می شوم در میان موج ها ی پست و بلند

گم می شوم در میان حسی غریبی

می گویند اسمش عشق  است

و پایان

 

بی تو ....

 

 

اتظارم

 

 

قطرات باران

 

سلام به تمام دلتنگ های مثل خودم

مرا تنها مگذار اما .....

او همچنان به راه خود ادامه میدهد

قطرات باران همراه با قطره های اشک من به هم می امیزد.

دیگر چیزی پیدا نیست

او رفته است وهیچگاه باز نمیگردد

      ومن نا امید در تاریکی کوچه به سوی فردا قدم میزنم 

 

روز و شب

 

 

ازدلت رفته ولی باز صدایش میکنی

هرچه راداری فدای چشمهایش میکنی

روز وشب ها رابه دنبال دلش میگردی

دل به دست آورده وباز رهایش میکنی

 

توهوس ستاره شدن داری

ومن هوس پرنده شدن

گرچه فرق  زیاد است

          اما اسمان یکی است   

 

                   

 

من نمیترسم

 

تصاویرمتحرک وزیبای مورد علاقه شمادر:alef11.blogfa.com

من نمیترسم

ازسوختن درشعله ی دستان داغ تو

تو نیز زمن نترس

 

غمگینم

 

تو به اندازه تنهایی من زیبــــــــــــایی

من به اندازه زیبــــــــــــایی تو غمگینم
 

شاید امشب من بمیرم

 

همه شب من به خیالت خیره می شوم روبه روی مهتاب

باز من امشب بی قرارم از تو من فاصله دارم

شاید امشب من بمیرم وقتی تو نیستی کنارم

 

محتاجم    باورم     کن

 

بازهم احساس تنهایی میکنم.تنهای تنها در سرزمینی نا اشنا میان حقایقی که ازان  گریزانم

در این هنگام دنبال کسی میگردم   تا حرف دلم را برایش باز گوکنم

 اما وقتی از همه کس وهمه چیز ناامید می شوم به خلوت  ترین مکان پناه می برم

 وبه دور از چشم  دیگران اشک می ریزم اشک هایی که بیان  کننده درد های درونی ام هستند

ودر میان  اشک هایم تو را صدا می زنم ومی خواهم که کنارم باشی ولی تو نیستی 

عزیزم وفقط یاد  توست که به من ارامش میده بیا پیشم  امروز بیش از اندازه به تو

 محتاجم    باورم     کن

 

تا ابد عاشقانه دوستت دارم .

 

در باغ دلم تنها ترا دیدم ، نگاهی به وسعت اقیانوس و به ژرفای آن بود

عزیزم اکنون احساس تازه ای در من جوانه زده است

 احساسی به زلالی احساس چشمانت و من را غرق درآبی  دیدگانت  کرده است

 احساسی شگفت انگیز که در کنار تو دارم .

مهربانم ندا و صدای زیبای تو را در قلبم جای دادم .

 بدان من جز به چشمان تو و صدای قلب تو و وجودت

 نیازی به دنیا ندارم .

ای هستی من هر روز عشق تو زندگی دوباره ای به من می  دهد

 تو همه وجود عشق و معدن محبت هستی

 توعزیزترینم عشقم هستی ،نگاهم احساس همه وجودم به تواشاره دارد

عزیزم من با تو به بهترین ها رسیدم تو تک ستاره  قلبمی می خواهم با عشقت آرام بگیرم. 

با قلبی ازعشق می نویسم  به خاطرتو می نویسم

به خاطر خودت  وجودت ،نگاهت  به خاطر تو زنده ام

 به خاطر تو می خوانم . می خواهم تو تنها تکه دوم قلب من باشی

بهترین لحظه من داشتن دستهای زیبایت در کنار دستهای من  است

ای بهترینم بدان راز پنهان شده در عمق وجودم را  بدان تنها ترا می خواهم

 تو آرامبخش روح و وجودم هستی

بهترینم من معنای واقعی زندگی را با تمام وجود در کنارت  احساس کردم

قلبم را که لبریز از عشق است به تو تقدیم می کنم و سوگند می خورم که

 تا ابد عاشقانه دوستت دارم .

 

قسم به ستاره هاي آسمان

 

عزیزم زیبایی چشمانت آتش به چشمان من می زند و عشق ترا  می خواند .

می خواهم احساس ترا حس کنم دستم را در دستان پر مهر تو حس کنم .

می خواهم آرامشم را از تو بگیرم  من مي خواهم با تو براي تو و تا ابد مال تو باشم

 تو همه وجود مني عزيزترينم مي خواهم با عطر تن تو نفس بكشم

 مي خواهم با تو  زندگي كنم عشق تو زندگي من است.

اي مهربانم تو تنها عشق مني  كسي جز تو اين قلب مرا آرام  نمي كند.

من عشق را با تو بودن معنا مي كنم وجود تو مرحم اين قلب بي قرار من است .

عزيزم به ارزش حرف حرف عشق دوستت دارم

قسم به ستاره هاي آسمان اسم تو را در بهتربن و زيباترين نقطه  قلبم نوشتم .

 

وای کای

 

کار عاشقی تلخ و شیرین است وای وای