راحت رفت .....
چی سخت امدی و چی راحت رفتی ؟
گفتم یادت نره چشم انتظاری داری / گفتی یادم نمیره
نمیدانم چطور شد که از یاد بردی چی زود چی زود فراموش شدم
با این همه خاطره بی تو من چی کنم
این خاطره ها را برای چی کسی تعریف کنم
چی سخت امدی و چی راحت رفتی ؟
گفتم یادت نره چشم انتظاری داری / گفتی یادم نمیره
نمیدانم چطور شد که از یاد بردی چی زود چی زود فراموش شدم
با این همه خاطره بی تو من چی کنم
این خاطره ها را برای چی کسی تعریف کنم
خنده تلخ آدمها همیشه از دلخوشی نیست
گاهی شکستن دلی کمتر از آدم کشی نیست
گاهی دل اونقدر تنگ میشه که گریه هم کم میاره
یه حرف خیلی ساده هم گاهی چقدر غم میاره
تک درختی هستم در بیابان که گاهی نوازش میکند ساقه هایش را نسیم .
و گاهی چنگ می اندازد بر سینه اش طوفان .
گاه با نوای باد میرقصد و گاه با سوز ساز آن میگرید .
روزگار گاه میشکند شاخه ام را به خشم گاه در آغوشم میگیرد .
مهربان تر از مادر و من گاه دلداده این معشوقه زیبارویم و گاه میگریزم .
که این نه معشوق بود نه زیباروی بود که همه فریب بود .
این عجوزه حیله گر دوران بود که چه زود گذشت و چه بیرحمانه گذشت .
آن همه وعده ماندن تا ابد این بود ؟
من مجنون بودم اما او لیلای من نبود ومن وابسته غارت گر زمانه شدم
که هر آنچه در کف داشتم از من ربود و نماند برایم جز افسوس و دریغ و آه ...
دردا و دریغا که در این بازی خونین بازیچه ایام دل آدمیان است .
زمین به پای درخت افتاده است
با لبان خشک و ترک خورده درخت را برای چیزی التماس میکند .
و درخت ریشه هایش را در قلب او فرو کرده است زمین درد میکشد اما هیچ نمیگوید .
وجود خود را از زمین دارد و به او بی محابا فخر میفروشد .
و زمین غافل از وجود گرانبهایش خاک زیر پای درخت شده است .
درخت سروری میکند و او بندگی درخت روز به روز مغرور تر میشود .
و او فروتن درخت جوان میشود و او ذره ذره پیر و فرسوده میشود .
درخت وجود زمین را میبلعد و و برگهای کهنه خود را به او ارزانی میدارد .
زمین سخاوت مندانه هستی اش را به او میبخشد .
اما درخت مشت بر سینۀ مهربانیِِ زمین میکوبد .
زمین راضی است از روزگارش .
اما درخت بلند پروازانه میخواهد خورشید را نیز همچون زمین آنِ خود کند .
اما ...
او غافل است از تبر زندگی که بی صبرانه برای شکافتن پیکرش لحظه شماری میکند .
هرگاه دل تان گرفت واز زندگی خسته شدید روی به آسمان کنید
و بگویید بهانه و امیدم برای زندگی تویی .
اگر زندگی صد دلیل برای گریه کردن به تو نشان داد
تو هزار دلیل برای خندیدن به آن نشان بده
همیشه تصورکن در دنیای شیشه ای زندگی می کنی
پس مراقب باش به طرف کسی سنگی نندازی چون اول دنیای خودت را میشکنی .
ميتواني نگاهم نكني اما نميتواني جلو چشمهایم را بگيري .
ميتواني بگویي دوستت ندارم اما نميتواني بگویي دوستم نداشته باش .
ميتواني از پيشم بروي اما نميتواني بگویي دنبالم نيا .
پس نگاهت ميكنم ، دوستت دارم ، تا ابد به دنبالت ميایم
زودتر بيا من زير باران ايستادهام و انتظار ترا میکشم .
چتری روی سرم نيست میخواهم قدمهايت را با تعداد قطرههای باران شماره کنم
تو قبل از پايان باران میرسی يا باران قبل از آمدن تو به پايان میرسد ؟
مرا که ملالی نيست حتما اگر صدسال هم زير باران بدون چتر بمانم
خسته نمیشوم از خاکی که باران غبار را از آن ربوده است .
هروقت چلچله برايت نغمهی دلتنگی خواند
و خواستی ديوار را از ميان ديدارهايمان برداری
بيا من تا آخرين فصل باران منتظرت میمانم .
دستانم را محكــم تر بگيـر
من هنوز هم نـميخواهم تــرا به دسـت خاطرات لعنتي بسپـارم
میدانست دلم اسیراست ولی رفت .
میدانست گریم میگیره ولی رفت .
میدانست تنهایی سخت است برایم میدانست
میتوانست بامن بما نه نتوانست .
میدانست دلم شکسته ولی رفت .
غم او در دلم نشسته ولی رفت
چشمهایم میبندم و خودم و میسپارم به جاده
نمیدانم این خیالات مرا تا کجا میبرد
باد ازشیشه موتر صورتم را نوازش میکند
انگار خوابم میگیرد پلکهایم روی چشمانم سنگینی میکند
فکرمیکنم خیلی آرام میشوم زیر چشم نگاه میکنم
دختری آرام رانندگی میکنه وهراز گاهی به من هم نگاهی میکند
میپرسد خیلی خسته ای؟
من نمیدانم چی بگویم از نظر فیزیکی خسته نیستم
اما روحم خسته است
میروم میروم تا اینگونه با دنیای خودم خلوت کنم
نمیدانم تا کی باید به این وضع عادت کنم
نمیدانم
چقدر به دلم نزدیکی و چقدر از نگاهم دور و چقدر جز تو همه با دلم غریبند
کاش همیشه، چشم جز تو چیزی نمیدید و گوشم جز صدای تو چیزی نمیشنید
کاش وقت دلتنگی کنارم بودی
کاش ...
دریک غروب سرد ودلگیر رفت و از کنارم چه ساده رد شد
مرا تنها گذاشت تو غربت وخودش رفت و از جاده گم شد
اون رفت و چشمهای من پشت سرش باران شد
دردلم غصه و غم مثل کبوترا کاشانه کردند
نگاه اخرش را قاب کردم
اگر از یاد تو رفتم رفتی تو زدستم
اگر یار دیگرانی من هنوز عاشقت هستم
با وجود اینکه گفتی دیگر قهری تا قیامت
با تمام سادگی هایم گفتم اما به سلامت
شاید این خواب که دیدم هر چی حرف از تو شنیدم
قلب نا باورم گفت من به عشقم نرسیدم
پیش از این نگفته بودی غیر ما کسی را داری
تار می بخشم و هرگز دیگر یادت نمی افتم
ای تنهایی شکفن لحظه ها تو ماندنی ترین شقایق این دشت خسته ای
غروب نگاهت را میان هاله های انتظارجستجو می کنم
شاید در مهتاب نیلی شب غنچه های سرخ عشق
با من ترانه ی دوری ترا بخوانند
در صحرای زندگی ام می رفتم
به هرکسی که بر می خوردم با نگاهش و کلماتش زخمی بر قلبم می زد
زخمی عمیق به عمق کلماتش بی آنکه خود بداند
در صحرای زندگی ام جز تو کسی را نیافتم تا با نگاهش آرامم کند
قلبم را با نگاهش آرامم کند
تنها تو تنها در تمام لحظات با من بودی بر من مشق کردی
که تنها بر تو بنگرم بر من مشق کردی که تنها بر تو تکیه کنم
حال که هرکسی بر من زخمی زند خیالی نیست
چون تو سایه بون خستگی هامی و تنها به تو مینگرم
که نگاهت آرامش بخش قلب هاست
سکوت کردم طعم تلخ سکوت را چشیدم
وتنها تو دانستی در اعماق قلب من چه می گذرد
نگاه کردم طعم تلخ تنها بودن را چشیدم
و تنها تو دانستی که چقدر سخته تنها بودن مایوس نمیشوم
ولی تنها شدم
در میان اعماق زندگی ام ، تنها نگاهی جز نگاه تو ندارم
نگاهم به عرش توست جز عرش تو چیز دیگری ندارم
نگاه کن جز عرش تو چیز دیگری ندارم
یاد ما باشد که : او که زیر سایه ی دیگری راه می رود خودش سایه ای ندارد .
یاد ما باشد که : هرروز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را .
یاد ما باشد که : زخم نیست آنچه درد می آورد عفونت است .
من هر روز و هر لحظه نگرانت میشوم که چی می کنی
پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم
تنهاییت برای من غصه هایت برای من همه بغضها و اشكهایت برای من ...
بخند برایم بخند قدر بلند تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را صدای همیشه خوب بودنت را
دلم برایت تنگ شده دوستت دارم كجايي مهربانم سرد است روزگارم در نبودت دلم از بی كَسي غرقاب غم شد
كجايي اي عزيز رامم كني با نغمه هايت حرفهايت
رفتي و آوازت يادْگار ماند چی زود خاطره شد نازنينم آن صدايت
دگر باكي ندارم از جدايي حالْ رفتي خدا پشت و پناهت
اما من من ميتوانم اين دوري را تحمل كنم به فاصله ها فكر نمی كنم
ميدانی چرا ؟
آخر جای نگاهت روی نگاهم مانده است
هنوز عطر دستانت روی ازدستانم ميتوانم استشمام كنم
رد احساست روی دلم جا مانده است
ميتوانم تپشهای قلبت را بشمارم چشمای بی قرارت هنوزم بامن حرف ميزنند
حالا چطور بگویم تنهایم ؟ چطور بگوم تو نيستی ؟
چطور بگویم با من نيستی خودت ميدانی ميدانی كه هميشه با منی
تو قلب من برای همين است كه هميشه با منی
براي همين است كه حتی يک لحظه هم ازمن دور نيستی
براي همين است كه میتوانم دوريت را تحمل كنم
آخر هر وقت دلم برایت تنگ ميشه هر وقت حس ميكنم ديگه طاقت ندارم
ديگه نميتوانم تحمل كنم
دستانم روی صورتم و يک نفس عميق ميكشم
دستایم را كه بو ميكنم مست ميشوم مست از عطرت
صداي مهربانت را میشنوم و آخر همهء اينها به يک چيز ميرسم
به عشق و به تو به تو
ان وقت دلتنگيم بر طرف ميشه ان وقت ترا نزديكتر از هميشه حس ميكنم
ان وقت ديگه تنها نيستم حالا من اين تنهايي را خيلي خيلي دوست دارم
به اين تنهايي دل بستم حالا ميدانم كه اين تنهايی خالی نيست
پر از ياد عشق است پر از اشكهای گرم عاشقا نه
این سوی داستان من وتو هستیم وآن سوی دیگر سرنوشت
این سو دستها در دست هم است و آن سو عاقبت این عشق
به راستی آخر این داستان چگونه است ؟
تلخ یا شیرین ؟
سهم من وتو جدایی است یا برابر است با تولد زندگی مان ؟
چی زیباست لحظه ای که من به سهم خویش رسیده باشم و تو نیز به آرزوی خود
چی زیباست لحظه ای که سرنوشت با دسته گلی سرخ به استقبال ما خواهد آمد
چی تلخ است لحظه ی جدایی ما و چه غم انگیز است لحظه ی خداحافظی ما
این سوی زندگی ما در تب و تاب یک دیدار می باشیم
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست
بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است
که مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رسانی
عمیق ترین درد د ر زندگی مردن نیست
بلکه نداشتن یک همراه واقعی است
که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست
بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست
بلکه نداشتن کسی است
که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند
و تو از او رسم محبت بیاموزی
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست
بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است
که از چشمانت جاری است
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست
بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست
بلکه پنهان کردن قلبی است
که به اسفناک ترین حالت شکسته شده
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست
بلکه نداشتن شانه های محکمی است
که بتوانی به آن ها تکیه کنی
و از غم زندگی برایش اشک بریزی
قشنگی شب به ستارهایش است
قشنگی عشق به دوامیش است
ای عشق جاودانه ام ، تویی تنها بهانه برای زنده ماندنم
تویی یک شعر تازه
از یک کتاب عاشقانه ، زیباترین شعر ،قشنگترین کلام
پس میخوانم ترا برای تو ، برای تو که برایم بهترینی عزیزم
ای شعر عاشقانه ام ، تویی تنها کلام صادقانه
که از تو میخوانم با شور و شوقی عاشقانه
چقدر این زندگی با تو زیبا شده ، عشق با تو بی همتا شده
هر چه از خوبیهای تو بنویسم
هنوز چند خطی را باید آخر صفحه دفتر عشق خالی گذاشت
تو آنقدر خوبی که صفحات زندگی همه از مهربانی هایت پر شده
ای عشق همیشگی ام با من بمان
که براستی تویی همه زندگی ام راه نفسگیریست
اما من جای تو نیز نفس خواهم کشید راه دشورایست
اما من جای تو نیز سختی خواهم کشید
تو فقط پا به پای من بیا که به آخر خط برسیم
آخر خط این انتظار رسیدن برای ...
این احساس من است از روزهای شیرین با تو بودن
احساسات جاودانه برای یک عمر دیوانه ی توماندن
من افتخارمیکنم ازاینکه با توام ترا لایق میدانم ازاینکه عاشق توام
تو فرشته ای عزیزم
خدا ترا به من داده برای همیشه
همیشه ماندن ، همیشه نفس کشیدن و با عشق تو مردن
دوستت دارم ای عشق جاودانه ام